گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۲ - نیز او راست

 

ندهم دل به دست تو ندهم

گربه تو دل دهم ز تو نرهم

کوی تو جایگاه فتنه شده ست

بر سر کوی تو قدم ننهم

دوستان از فراق تو شکهند

[...]

فرخی سیستانی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - صفت علی نایی

 

که اگر سیم ها به سود دهم

نعمتی زین طریق زود نهم

مسعود سعد سلمان
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۳ - ترجیع بندیست در مدح معمار الحرمین منتجب الدین حسین بن ابی سعد ورامینی رحمة الله

 

گوئی از دست عشق کی برهم

تا روم سر به تخت باز نهم

چه کنم زلف یار چون زره است

زره او همی برد ز رهم

ای دل از من به شاه خوبان شو

[...]

قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۲۰ - در توحید و مناجات گوید

 

ملکا شرمسار و پرگنهم

روی بر خاک درگه تو نهم

در فلک ننگرم به گوشه چشم

گر به چشم کرم کنی نگهم

به قیامت سپید رویم کن

[...]

قوامی رازی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز

 

من که مشکل‌گشای صد گرهم

دهخدا‌ی ده و برون دهم

نظامی
 

عراقی » عشاق‌نامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - در تصفیهٔ نهاد گوید

 

کی کنی سر عاشقان را فهم؟

تا نیابی فراز قلهٔ وهم

عراقی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۷ - در بیان آنکه لابد است که شیخ وسیلت گردد و رهبر، و بی‌شیخ ممکن نیست که کس به حق رسد و اگر ممکن بودی حق تعالی پیغامبران و مشایخ را نفرستادی و اگر نادراً کسی بی‌شیخ رسد، آنکه به واسطهٔ شیخ رسد کامل‌تر باشد، و دلیل بر این، شخصی هر روز خدای تعالی را چهل بار می‌دید و از سر مستی حال خود را به خلق می‌گفت. کاملی گفتش که اگر مردی برو ابایزید را یکبار ببین، او به جواب گفت که من خدای بایزید را هر روز چهل بار می‌بینم پیش ابایزید به چه روم ؟ او باز گفت که «اگر مردی یکبار بایزید را ببین» چون ماجرا دراز کشید آن شخص عزم ابایزید کرد. بایزید را معلوم شد. در بیشهٔ مهیب می‌گشت، از بیشه به استقبال آن طالب بیرون آمد. چون آن طالب ابایزید را بدید برنتافت، در حال بمرد. زیرا او خدا را به قدر قوت خود می‌دید. چون از آن قوت و مقام که بایزید می‌دید بر او تجلی کرد برنتافت، د رحال جان بداد. اکنون مقصود از بیشه فکر و علوم بایزید است که اگر از مقام خود بیرون نیامدی صد هزار سال آن طالب به علو و مرتبهٔ او نرسیدی. پس از مقام خود نزول کرد که کلموا الناس علی قدر عقولهم لاعلی قدر عقولکم، تا آن طالب او را تواند دیدن و فهم کردن هم توانست.

 

همچنین بنگر اولیا را هم

چشم بگشا ازین مشو درهم

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۴۲ - در بیان آنکه شیطان همه را راه میزند و علف دوزخ میکند، غیر از اولیا که گرد ایشان نمیتواند گردیدن که لاغوینهم اجمعین الاعبادک منهم المخلصین. بلکه از سایۀ ایشان میگریزد که ان الشیطان لیفرمن ظل عمر. هر که در سایۀ ولی خدا پناه گرفت هم گرد او نیز نیارد گشتن. دلیل برین شخصی یک روز ابلیس را دید بر در مسجدی ایستاده پرسیدش که اینجا چه میکنی، گفت که اندرون مسجد زاهدی نماز میگزارد خواهم که از رهش ببرم، الا در پهلوش عارفی خفته است از ترس او نمیتوانم بمسجد درآمدن. و اگر او نبودی کار آن زاهد را بیک لمحه تمام میکردمی. از اینرو مصطفی علیه السلام میفرماید که نوم العالم خیر من عبادة الجاهل. پس چون خواب ایشان به از بیداری دیگران است همۀ احوال ایشان را از خیر و شر چنین باید دانستن، خوردنشان به از روزۀ دیگران باشد و خنده‌شان به از گریه و لاغشان به از جد، همچنین الی مالانهایه

 

از همه اولیا گریزد هم

نامشان بشنود رود برهم

سلطان ولد
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۶ - پاسخ روز یا خورشید

 

گر تو هستی سوار بر ادهم

بارگیر من است اشهب هم

حکیم نزاری
 
 
۱
۲
sunny dark_mode