گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - در مدح ابونصر پارسی و شرح گرفتاری

 

از پس من غمست و پیش غم است

ز بر من نمست و زیر نم است

این دل بسته خسته درد است

وین تن خسته بسته الم است

عجبا هر چه بیش می نالم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۶۵ - اولئک کالانعام بل هم اضل واُ‌ولئک هم الغافلون

 

صلح با عدل و جنگ باستم‌است

با بدی نیک و با نشاط غم است

سنایی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۵ - صفت بزم بهرام در زمستان و ساختن هفت گنبد

 

شاه را هفت نازنین صنم است

هر یکی را ز کشوری علَم است

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۵ - صفت بزم بهرام در زمستان و ساختن هفت گنبد

 

عدل من عذر خواه آن ستم است

آن نه از بخل و این نه از کرم است

نظامی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۰۹ - در بیان آنکه مخلوقات سه نوع‌اند یکی فرشته و یکی حیوان و یکی آدمی. بر فرشته قلم نیست زیرا غیر طاعت وذکر کاری دیگر از او نمیآید. همچون ماهی که زنده از آب است، او نیز بدان زنده است. پس در طاعت وذکر او راثوابی نباشد، زیرا غذای خود میخورد و کار خود میکند و بر حیوان نیز هم قلم نیست زیرا بخواب و خور و غفلت زنده است و بجهت آنش آفریده‌اند قابلیت کاردیگر ندارد. در حیوانی و غفلت خوش است و فارغ و ایمن او را نه بهشت است و نه دوزخ. اما آدمی که نیمش فرشته است و نیمش حیوان صفت فرشتگیش طاعت میخواهد و صفت حیوانیش غفلت و خواب و خور این هر دو صفت دایم در جنگ‌اند، فرشتگیش بالا میکشد و حیوانیش زیر پس قلم بر وی است و معاقب اوست. که چرا میل بشغلی که بهتر است نمیکند، چون قابلیت و استعداد آن دارد که کار نیک کند بدرا چرا اختیار کرد. پس جزاش دوزخ باشد و چون جهد نماید و با نفس حیوانی محاربه کند صفت ملکی را در خود زیادت گرداند و بر کافر نفس غالب آید. مقامش بهشت شود و درجۀ او از فرشتگان بالاتر باشد، زیرا با وجود چندین موانع جهدها کرد و جهاد نمود و رنج بر خود نهاد و بخلاف طبع خود کارها کرد و طاعت را گزید پس مقامش بالای ملائکه باشد چنانکه مصطفی علیه السلام میفرماید که ان اللّه خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله علی شهوته فهو اعلی من الملائکة و غلبت شهوته علی عقله فهو ادنی من البهائم.

 

ذات زشتش بل از جماد کم است

زانکه سرمایۀ بلا و غم است

سلطان ولد
 

همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۸ - در ستایش علمی که بدان مستفیذ می توان شد

 

آن زمانی که عقل را قلم است

در بیانش فواید و حکم است

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۲ - پاسخ روز به شب

 

مگر آنجا که می رسی عدم است

ورنه نادیده در وجود کم است

حکیم نزاری
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل دوم » بخش ۵ - تحقیق

 

من و تو، بی من و تو، ما و شماست

همه یک ذات و کثرت از اسماست

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل اول » بخش ۲ - عین الیقین

 

آنکه ذات آفرین بیش و کم است

از صفت آفریدنش چه غم است

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل دوم » بخش ۴ - حق الیقین

 

در جهانی که خالی از ستم است

سبب فعل و غایتش بهم است

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل دوم » بخش ۵ - الضلال المبین

 

در قضا جمله چیزها بهم است

در قدر پیش و پس، فزون و کم است

شیخ محمود شبستری
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۵۲

 

عقل مرغی ز آشیانه ی ماست

چرخ گردی ز آستانه ی ماست

شمس مشرق فروز عالمتاب

شمسه ی طاق تابخانه ی ماست

خون چشم شفق که می بینی

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode