باده های لطیف نوشگوار

رودهایی به لحن موسیقار

جام ها را گرو کند به قمار

برود قلتبان به یک شلوار

گر زند هیچگونه بر دیوار

آتش اندر زند به موی زهار

باز ماند دو دست او از کار

آب گیرد دهانش در شلوار

از جهان آفرین هزار هزار

آفرین باد بر سپهسالار

بو حلیم زریر شیبانی

پیل صفدار و شیر آتش کار

آنکه بفراشت شرع را گردن

[...]

آمد آن شرع را شعار و دثار

آمد آن ملک را یمین و یسار

خواجه بوسعد کارنامه سعد

پشت بابوئیان و روی تبار

دولتش در زمانه بسته زمام

[...]

طلب ای عاشقان خوش رفتار

طرب ای شاهدان شیرین‌کار

تا کی از خانه هین ره صحرا

تا کی از کعبه هین در خمار

زین سپس دست ما و دامن دوست

[...]

این جهان بر مثال مرداریست

کرکسان گرد او هزار هزار

این مر آن را همی زند مخلب

آن مر این را همی زند منقار

آخرالامر برپرند همه

[...]

گرچه هست این سخن تمام عیار

بس کساد است اندر این بازار

آنچنان زی‌، درین جهان زنهار

تانگردی خجل به روزشمار

هر که یابد بر آستانش بار

نتواند زدن دم اسرار

بگذر از وهم و این سخن بگذار

کی بود وهم مدرک اسرار

دوش ناگه نهفته از اغیار

یافتم بر در سرایش بار

سالک گرم ر‌و در آن‌بازار

«‌ارنی» گوی از پی دیدار

نقد دل قلب شد در این بازار

کودلی در جهان تمام عیار؟

رو به کونین سر فرود میار

تا بر آن آستان بیابی بار

هیچ شک نیست اندرین گفتار

گریه آید زخندهٔ بسیار

هرچ را هست گفتی از بُن و بار

گفتی او را شریک هش می‌دار

ینزل الله هست در اخبار

آمد و شد تو اعتقاد مدار

گفت با ماست خورده‌ام بسیار

صد ره و بیشتر نه خود یکبار