گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸۵

 

ای به بالا بلند و زیبا تو

رشک سرو بلند بالا تو

زرگر از سیم چون تو بت نکند

خواه هم برد و خواه فرما تو

در دلت هیچ جا نمی گیریم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸۶

 

یا دلم را به راز محرم شو

یا تنم را بدوز و مرهم شو

گر نه ای آگه از درونه من

یک زمانی بیا و همدم شو

نشوی کم به پرسشی که کنی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵۸

 

ای فراق تو یار دیرینه

غم تو غمگسار دیرینه

درد تو میهمان هر روزه

داغ تو یادگار دیرینه

غرق خونم که می خلد هر دم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵۹

 

ای رخت شمع حسن برکرده

شب عشاق را سحر کرده

مه به زلف تو گم شده، خود را

می بجوید چراغ بر کرده

لب تو بر شکر نهاده خراج

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶۰

 

مه به زلف تو گر شود بسته

هر زمان خوب تر شود بسته

گر به زلف تو چشم بگشایم

موی در مو نظر شود بسته

چون گشایی دهان شیرین را

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷۰

 

ای لبت شهر پر شکر کرده

لاله را داغ بر جگر کرده

خط سبزت به گرد چشمه نوش

سر از آب حیات بر کرده

لب لعلت ز بهر راحت روح

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷۸

 

بت من، بت پرست را چه زنی؟

مستم از عشق، مست را چه زنی؟

روی خود پوش، چشم را چه کنی

بت شکن، بت پرست را چه زنی؟

آخر از شست دور کن یک تیر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷۹

 

هیچ شکر چو آن دهان دیدی؟

هیچ تنگ شکر چو آن دیدی؟

این زمانت که در کنار آمد

جز کمر هیچ در میان دیدی؟

در چمن همچو شمع مجلس ما

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸۰

 

گر منت می کنم عنان گیری

تا کی از چون منت کران گیری؟

هر زمان از کرشمه ابرو

بهر خونریز من کمان گیری

دل گرفتار تو از آن کردم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵۹

 

هر کسی را هوای سیم و زری

من مسکین و داغ سیمبری

هست در خون ز گریه مردم چشم

چون کریمی به دست بدگهری

شبم ار تا قیامت است، چه باک

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶۰

 

دوش می گفت پیر ترسایی

یاد دارم ز مرد دانایی

کاندرین دور می پرستان را

نیست خوشتر ز میکده جایی

درد نوشان و کنج دیر مغان

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶۱

 

ای ز زلف تو مشک تر بویی

وز میان تو تا عدم مویی

گل ز تو نرم شد چنان که به باغ

نرمیی می کند به هر تویی

ماه نو گردد از تو زیر و زبر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۴
۵
۶
sunny dark_mode