گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۰

 

روی او را کجا توان دیدن

یا گلی از وصال او چیدن

تا به کی چون قلم توان جانا

گرد کویت به فرق گردیدن

در نگنجد بتا به مذهب عشق

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۱

 

دل به جان آمد از عنا دیدن

وز عنای جهان بلا دیدن

قطره ای خون بلا چگونه بشد

تا به کی باشد این جفا دیدن

ستم و ظلم بیش ازین نتوان

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۵

 

دلبرا لذّت جوانی کو

اندرین روز یار جانی کو

عیش و ذوقی که پیش ازین بودی

گر بود نیز شادمانی کو

گر صدت مهربان بود ظاهر

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۰

 

این دل محنت و بلا دیده

دایم از دست خود جفا دیده

ننشیند به کو شده چه کنم

با دل پر زنان و با دیده

گر دهد ترک عشق به باشد

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۱

 

ای خیال رخ تو در دیده

مه ز روی تو نور دزدیده

ای سهی سرو ما دمی بخرام

تا کنم مسکن تو در دیده

دلم از جان شدست بنده ی تو

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۲

 

آه از این روزگار گردیده

آه از این کار ناپسندیده

جان رسیدم به لب بگو چه کنم

از جفای تو ای دل و دیده

از جفاهای چرخ بی قانون

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴۶

 

تو مرا دردی و تو درمانی

نور چشمی و راحت جانی

من ندارم بجز تو در عالم

هیچکس جان من تو می دانی

جان به پای تو کردم از سر شوق

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۳

 

تا کی از سرکشی وفا نکنی

با من خسته جز جفا نکنی

این چه بد عادتی و بد مهریست

کانچه گویی بدان وفا نکنی

چند تیر جفا زنی بر من

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲

 

ای خجسته نهاد فرّخ رای

روز نوروز بر تو میمون باد

ای همای سعادت ابدی

روزگارت همه همایون باد

کمترین بنده تو جمشیدست

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » در مرثیهٔ فرزند دلبند سلطان بخت طاب ثراها » شمارهٔ ۲۳

 

ای مرا پشت دل ز هجر تو نون

دیده من چو اشک بارد خون

در فراق رخ چو ماه و خورت

رخ من شد ز اشک گلگون خون

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » دیباچهٔ دیوان

 

سخن از گنبد کبود آمد

ز آسمانها سخن فرود آمد

گوهری گر بدی ورای سخن

آن فرود آمدی به جای سخن

جهان ملک خاتون
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode