گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۲

 

عاشقی مرد را سزای دهد

اشک را سوی دوست رای دهد

محنت عالم آزمایش را

بر دل محنت آزمای دهد

سوختم از غم و چنین باشد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۳

 

هر که دل با غم تو یار کند

تیغ را بر سر اختیار کند

هر کسی را محل کجا که قدم

در ره عشق استوار کند

چون تو برقع برافگنی، ایام

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۴

 

صبح پیش رخ تو دم نزند

سرو پیش قدمت قدم نزند

نقش شیرینت بیند ار شاپور

گر چه تیغش زنی قلم نزند

خضر پیش لبت به آب حیات

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۵

 

از دهانت سخن به کام رسد

از لبان تو می به جام رسد

از پی بستن لب، از زلفت

هر شبی صد هزار دام رسد

زلفت ار چاشتگه بپیمایم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۶

 

وقت آن شد که گل شکفته شود

چشم نرگس ز می غنوده بود

خواهد ابر دونده را گیرد

سرو از بس که در هوا بدود

معتدل شد هوا چنان که ز چرخ

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۷

 

لب لعل تو جز به جان نبرد

آشکارا برد، نهان نبرد

جان بدینسان که می برد لب تو

هیچ کس از لب تو جان نبرد

نرود مه بر اوج در شب تار

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۸

 

از نکو بد نگو نمی آید

تو نکویی، نکو نمی آید

با من اربد کنی، نکو کن، از آنک

بد جز از تو نکو نمی آید

می روی سوی باغ با آن لطف

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۹

 

مدتی شد که یار می ناید

وان بت گلعذار می ناید

جان خود را شکار او کردم

رغبتش بر شکار می ناید

می شمارند بس که یارانش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۰

 

شب که بادم ز سوی یار آمد

مست گشتم که بوی یار آمد

بو که بر جان زنده ره از بادم

بو که باد روی یار آمد

آب چشمم دوید از سر جان

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۱

 

هر کرا خال عنبرین باشد

گر کند ناز، نازنین باشد

غمزه ات چون کمین کند بر خلق

ترک جانباز در کمین باشد

روی تو خرمن گلی ست، از آنک

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۲

 

هر که را یاریار می افتد

مقبل و بختیار می افتد

ای بسا در که در محیط سرشک

هر دمم در کنار می افتد

عقرب او چو حلقه می گردد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۳

 

دیده با تو چو هم نظر گردد

ناوک فتنه را سپر گردد

هر که از درد عشق بی خبر است

چون ترا دید با خبر گردد

زلف روزی که بر رخت گذرد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۴

 

عاشق از سینه جان برون گیرد

تا غمت را به جان درون گیرد

روی او گر شود گرفته ببین

گر نبینی که ماه چون گیرد

دیگران از پری فسون گیرند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۵

 

با تو در سینه جان نمی‌گنجد

تو درونی از آن نمی‌گنجد

ناتوانم ز عشق و هیچ علاج

در دل ناتوان نمی‌گنجد

تنگ دارد دل مرا که در او

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۶

 

شیوه کان ترک ماهرو داند

قتل یاران مهرجو داند

گر دلم خون کند، وگر سوزد

من کیم، زان اوست، او داند

گل چه داند که درد بلبل چیست؟

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۸

 

شحنه غم دواسپه می آید

صبر نزدیک من نمی پاید

روزگارم به خشم می نارد

و آسمانم به سرمه می ساید

رفت روزی که با تو خوش بودیم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۹

 

دهنت را نفس نمی بیند

مگرت هست و کس نمی بیند

یک نفس نیست کز دهان تو، دل

تنگیی در نفس نمی بیند

بلبلی چون من از گلت محروم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۰

 

اگر آن ماه مهربان گردد

غم دل غمگسار جان گردد

آنکه چون نامش آورم به زبان

همه اجزای من زبان گردد

ور کنم یاد ناوک چشمش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۱

 

خم زلفت که مشک چین آمد

با گل و لاله همنشین آمد

لب لعل تو کان پر از گهر است

خاتم حسن را نگین آمد

کوه را سایه دار نتوان کرد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۲

 

دل ز روی تو دور نتوان کرد

با رخت یاد حور نتوان کرد

جور تو در رخ تو نتوان گفت

گله اندر حضور نتوان کرد

چشم بد دور از چنان رویی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode