کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۷
روی از آن خوبتر تواند بود؟
هان بگوئید اگر تواند بود
آنچنان نازک و چنان شیرین
لب نباشد، شکر تواند بود
تیر غمزه چو در کمان آرد
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
ای ز روی تو آب بر آتش
دل ریشم متاب بر آتش
ای زرشک خط تو چون خط تو
جگر مشک ناب بر آتش
بجز از خال و چهرة تو زدود
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
باز دیدی که ابر تر دامن
باغ را کرد پر گهر دامن؟
گل ز بهر نثار بر چیدن
پیرهن کرد سر بسر دامن
غنچة تنگ چشم را گرچه
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱
آه ازین زندگیّ ناخوش من
وز دل و خاطر مشوّش من
سپر زخم حادثات شدست
دل پر تیر همچو ترکش من
در همه عمر خویش نشنیدست
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
بجز از غصّه های مشکل من
چیست از روزگار حاصل من؟
نیک سرگشته ام نمی دانم
که جهان ناخوشست یا دل من
خالی از خون دل نیم گویی
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱
لب و دندان یار من نگرید
خوشی روزگار من نگرید
تیر دیدی که در کمان باشد
قامتش در کنار من نگرید
اختیار منست خوبی او
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸
نرگسا! چیستت که پنداری
دوش برخاستی ز بیماری
نیست پیدا ز ناتوانی تو
حالت خواب تو ز بیداری
در خمار شبانه یی زیرا
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹
هر شبی با دلی و صد زاری
منم و آب چشم و بیداری
بنماندست آب بر جگرم
بس که چشمم کند گهرباری
دل تو از کجا و غم زکجا؟
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳
ساقیا هین بیار ساغر می
تا تنم جان شود چو پیکر می
ماه رویا، چو مهر روشن کن
چشمم از گوهر منوّر می
مشک زلفا، چو ناف آهو کن
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴
ترسم آن نوش ز لب کم سخنی
در زبانها فتد به بی دهنی
زاهد ار بیند آن دو لعل چو می
ساتکینی کشد برو سه منی
رنگ و بوی از رخ و خطش گیرد
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷
تا کیم انتظار فرمایی؟
وقت نامد که روی بنمایی؟
اگرم زنده باز خواهی دید
رنجه شو، بیشتر چه می پایی؟
عمر کوته ترست از آنکه تو نیز
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - و قال ایضاً یمدحه
ای بزرگی که آستانۀ تو
روز بازار زمرۀ فضلاست
نظمکی گفته ام طیبانه
نه برآن سان که رسم و عادت ماست
گفته ام ای که نیم نکتۀ تو
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - ایضاً له
ای کریمی که در ستایش تو
عقل کل را زبان بفرسودست
خاک شد زیر پای همّت تو
و هم کوسر بر آسمان سودست
دست دریا و کان فرو بستت
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - و قال ایضاً یمدح الصّدر السعیّد رکن الدّین مسعود و یلتمس الوظیفه
دوش عقلم که ترجمان نست
پرده از پوشش نهان برداشت
گرم در گفتگوی شد با من
مطلعی سرد ناگهان برداشت
سخنی چند در غلاف براند
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - و له ایضاً یمدحه حین وصول بشارة انصافه
بوی فصل بهار می آید
آب با روی کار می آید
غنچه های امید می شکفد
گل دولت ببار می آید
تازه و تر شکوفه های امل
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - و قال ایضاً یمدحه
اصفهان خرّمست ومردم شاد
این چنین عهدکس ندارد یاد
عدل سلطان واعتدال بهار
کرد یکبارگی جهان آباد
نه بجز لاله هست سوخته دل
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - و قال ایضاً
خواجه از کبر آن پلنگ آمد
که همی با وجود بستیزد
راتق وفاتقش یکی موشست
کز پلیدیش سگ بپرهیزد
هر کران این بقصد زخمی زد
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - وله ایضاً
هر که در...هلد بغا باشد
ور مزکّی شهر ما باشد
وانکه مفسد بود ریم ریشش
ورچه او را لقب ضیا باشد
بر مزکّی چه اعتماد بود
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - وله یمدح المولی رکن الدّین صاعد
ای که از درّ درج مدحت تو
عقد بر گردن جهان بستند
بارگاه ترا قضا و قدر
از نهم چرخ سایبان بستند
چرخ را بر درت به میخ نیاز
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - ایضاً له
ای بزرگی که دست تریبتت
پای اقبال استوار کند
سایۀ مهر و مایۀ کینت
ماه را فربه و نزار کند
خواجۀ چرخ با همه شهرت
[...]