ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۰ - در صفت شیّادان لفّاظ که با دانستن چند اصطلاح خود را عالم نامیده و درمجالس سخن می گویند
چون همی شد سوالها تکریر
مردک از شرم سر فکند به زیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۵ - حکمت
وان که ازچون تو خانمی شد سیر
دل به یاری دگر نبندد دیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۵ - حکمت
زن دلریش بینوای فقیر
گشت همشادمان و هم دلگیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۶ - جعل نامه و گرفتار ساختن مرد بیگناه
بجز از چند تن امیر و وزیر
باقی خلق مفلسند و فقیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۸ - داستان مرد حکیم
عمل هضم دد! به معدهٔ میر
شیر سازی کند از این نخجیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۰ - حکایت مرغ پیر که به دام افتاد
چیست موجب که این گروه اسیر
در میانشان نه کامل است و نه پیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۰ - حکایت مرغ پیر که به دام افتاد
ناگه اندر میان آن تقریر
دید استاد بسته مرغی پیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۰ - حکایت مرغ پیر که به دام افتاد
قصه کوته چو دید شخص امیر
در مجلتا گواهی من پیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۰ - حکایت مرغ پیر که به دام افتاد
قاضی جیرهخوار بیتدبیر
کاو شهادت دهد به ضد امیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۲ - عاقبت کار وجدانفروش و رها شدن رفیق از بند
خانه بر باد و زن طلاق و فقیر
بینصیب از نقیر و از قطمیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۴ - آمدن سرمایهداری و رفتن دین
سیم و سرمایه شد به عالم چیر
گشت سرمایهدارگرد و دلیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۸ - حکایت محمود غزنوی
میرکز هرج و مرج گشت امیر
میریش را بسی بزرگ مگیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۲ - در شکایت از خالق
خود تو دانی که این گروه فقیر
من و چون من هزار خیل، اسیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۳ - سیل در اصفهان
پخت نانی فطیر ابر مطیر
خلق از آن نان شدند خانهخمیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۴ - آخر سال
شب عید است و من غریب و اسیر
بسته تقدیر پنجهٔ تدبیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۵ - حکایت کسی که با پلنگ دوستی کرد و موشان را بیازرد
همه را با فسون وبا تدبیر
می کشاندی به صیدگاه امیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۷ - حکایت در بخل و امساک
چون به شاهی نشست پور زبیر
بود جمع اندرو هزاران خیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۱ - حکایت احمد شاه قاجار و مال اندوختن او
یا رعایا شوند بروی چیر
یا سپاهی بر او شوند دلیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۳ - در عقل و علم
اندک اندک شوند خلق فقیر
پر شود گنج پادشاه و وزیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۸ - حکایت عمالقه
لاجرم بر چنان گروه دلیر
گشت مشتی جهود مفلس، چیر