گنجور

وطواط » ترجیعات » شمارهٔ ۹ - در رثای سید معزالدین بهاء الدین علی بن جعفر نعمه

 

گر من از مجلس تو مهجورم

وز جناب ضیاء دین دورم

عالم السر ز حال من داند

که درین حادثه چه رنجورم ؟

بعنا و خروش متصلم

[...]

وطواط
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل نهم » بخش ۳ - مثنوی

 

ای که خوانی به عشق مغرورم

هیچ عیبم مکن، که معذورم

عراقی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۰۷ - در بیان این حدیث که اکثر اهل الجنة البله. و در تأویل این حدیث که: من عرف اللّه کل لسانه، و من عرف اللّه طال لسانه. ظاهر معنی این حدیث متناقض مینماید زیرا میفرماید که هر که خدا را شناخت زبانش لال شد و باز میفرماید که هر که خدا را شناخت زبانش دراز شد الا متناقض نیست زیرا معنیش این است هر که خدا را شناخت از غیر سخن خدا زبانش لال شد و در ذکر خدا زبانش دراز شد و از آنکه ابله میفرماید ابلهان نادان را نمیخواهد، بلکه ابلهی که از همه عاقلتر است چنانکه شاعر گوید. (دیوانه کسی بود که او روی تو دید وانگه ز تو دور ماند و دیوانه نشد) معرفت حق از کمال عقل باشد و کمال عقل آن است که چون تجلی حق بدو رسد بیهوش شود. هرگز طفل پنج ساله از صورت خوبی بیهوش نگردد. زیرا آن ذوق و لطف را ادراک نکرده است پس برقرار خود بماند و متغیر نشود بخلاف عاقلی و بالغی که از آن جمال بگدازد و بیهوش شود. اکنون دانسته شد که از اکثر اهل الجنة البله کسانی را میخواهد که از غایت عقل و معرفت نادان شده‌اند و بیهوش گشته چنانکه گفته‌اند: تا بدانجا رسید دانش من -----که بدانسته ام که نادانم. هر که قدرت حق را که همچون آفتاب است ببیند، بر قدرت چون ذرۀ خود کی نظر اندازد و هر که علم بی پایان خدا را مشاهده کند قطرۀ علمی را که بوی رسیده است چه وزن نهد. پس هر که حق تعالی را دید و صفات خود را فراموش کرد، از خودبینی رهید و خدابین شد.

 

سرمه گوید در آن فنا نورم

گشت حالم ز سرمگی دورم

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳۰ - در بیان آنکه سرّ به نااهل نشاید گفتن که او را زیان دارد. زیرا هر سخن را سرّی است و هر سرّی را سرّی دیگر هرکه سخن را داند و سر سخن را نداند ناچار کژ رود و باز سر پیش سر سر همچون سخن است، کسی که سر سر را نداند شنیدن سر زیانش دارد از این سبب موسی علیه‌السلام آن شخصی را که از حضرتش زبان و حوش و طیور التماس می‌کرد منع می‌فرمود و می‌گفت سلیمانی باید که از دانش زبان مرغان زیان نکند، در حق تو دانستن آن زهر قاتل است. باز وی لابه می‌کرد و موسی منع می‌فرمود تا سؤال و جواب از حد گذشت. آخرالامر گفت «ای موسی اگر همه نباشد باری زبان خروس و سگ که در خانه و بر درند بیاموز تا محروم نروم.» موسی زیان آنرا در آن آموختن مشاهده می‌فرمود، چندانکه منعش می‌کرد ممکن نمی‌شد و پند موسی را قبول نمی‌کرد، تا عاقبت آندو زبانرا به وی آموخت و فرمود که «یقین دان که از دانش این زیانمند خواهی شدن.»

 

تا بدانی کزین صفت دورم

نزد حق بی‌گناه و مغفورم

سلطان ولد
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۳ - پیغام پنجم شب به روز

 

که نه سرد و خنک چو کافورم

به دو جو دستگاه مغرورم

حکیم نزاری
 

اوحدی » جام جم » بخش ۲ - مناجات

 

روشنایی ببخش از آن نورم

از در خویشتن مکن دورم

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۴ - در حسب حال خود گوید

 

مدتی شد که از وطن دورم

غربتم رنجه کرد و رنجورم

اوحدی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۵

 

تا من از صحبت تو مهجورم

خسته و ناتوان و رنجورم

تا برفتی ز پیش دیدهٔ ما

ای بت دلفریب منظورم

بی رخ تو جهان نمی بینم

[...]

جهان ملک خاتون
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش

 

کرده مداحی تو مشهورم

اینهمه زان به خویش مغرورم

وحشی بافقی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۴۱

 

می کند می، به کام مخمورم

مشک پرورده، داغ ناسورم

حزین لاهیجی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۵

 

همتی ساقیا که مخمورم

منتی نه به قلب رنجورم

درد سر دارم از فسرده‌دلان

آتشی زن زآب انگورم

پرده بردار زآتش سینا

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode