گنجور

عراقی » عشاق‌نامه » آغاز کتاب » بخش ۶ - در نصیحت

 

ایزد آخر نیافریدت تن

همه از بهر خوردن و خفتن

عراقی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۷ - در بیان آنکه لابد است که شیخ وسیلت گردد و رهبر، و بی‌شیخ ممکن نیست که کس به حق رسد و اگر ممکن بودی حق تعالی پیغامبران و مشایخ را نفرستادی و اگر نادراً کسی بی‌شیخ رسد، آنکه به واسطهٔ شیخ رسد کامل‌تر باشد، و دلیل بر این، شخصی هر روز خدای تعالی را چهل بار می‌دید و از سر مستی حال خود را به خلق می‌گفت. کاملی گفتش که اگر مردی برو ابایزید را یکبار ببین، او به جواب گفت که من خدای بایزید را هر روز چهل بار می‌بینم پیش ابایزید به چه روم ؟ او باز گفت که «اگر مردی یکبار بایزید را ببین» چون ماجرا دراز کشید آن شخص عزم ابایزید کرد. بایزید را معلوم شد. در بیشهٔ مهیب می‌گشت، از بیشه به استقبال آن طالب بیرون آمد. چون آن طالب ابایزید را بدید برنتافت، در حال بمرد. زیرا او خدا را به قدر قوت خود می‌دید. چون از آن قوت و مقام که بایزید می‌دید بر او تجلی کرد برنتافت، د رحال جان بداد. اکنون مقصود از بیشه فکر و علوم بایزید است که اگر از مقام خود بیرون نیامدی صد هزار سال آن طالب به علو و مرتبهٔ او نرسیدی. پس از مقام خود نزول کرد که کلموا الناس علی قدر عقولهم لاعلی قدر عقولکم، تا آن طالب او را تواند دیدن و فهم کردن هم توانست.

 

بعد از این مر تو را رسد رفتن

که همه جان شدی نماندت تن

سلطان ولد
 

همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۷ - در وصف عشق

 

سخن از جان جان شنو نه زتن

که به او زیید این سخن گفتن

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۲ - پاسخ روز به شب

 

تویی آن زال پرفریب و فتن

به حوادث همیشه آبستن

حکیم نزاری
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۸

 

با همه این سخن توان گفتن

دُر معنی چنین توان سفتن

گر مجالی شود به دیده و سر

خاک درگاه او توان رفتن

بر در می فروش ای رندان

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
sunny dark_mode