گنجور

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۴ - آخر سال

 

جز دو سه لات روزنامه‌نگار

کز چپ و راست داخلند به کار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۴ - آخر سال

 

من در اینجاگرسنه و بیکار

گرد من ده دوازده نان‌خوار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۴ - آخر سال

 

زد به ذوق و ادب معارف جار

شد فلان‌، اوستاد و مرد بهار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۹ - حکایت جود و بخشش محمود

 

پیش این رنگ و پیش این رخسار

پرده برکش ز دست گوهربار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۳ - در عقل و علم

 

بشکند بند و بگسلد افسار

جفته کوبد به گنبد دوار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۴ - حکایت گراز

 

در خیابان باغ‌، فصل بهار

می‌چمید آن گراز پست شعار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۶ - در مذمت ظلم و ظالم

 

بر سر بام لاجورد نگار

گرم جنبش شدند و گشت و گذار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۶ - در مذمت ظلم و ظالم

 

آنچه را فایدت بود بسیار

او بگیرد به روزگار قرار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۸ - حکایت عمالقه

 

ترسم از شومی تو آخر کار

شود این مملکت به مرگ دچار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۵ - ملاقات دوم با آیرم

 

باز کن روزنامه‌ای چو نگار

وز هنرهای خود بیا و بیار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۶ - تمثیل

 

دید درکوی لاشهٔ مردار

روزه بگشود بر چنان افطار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۶ - تمثیل

 

زین حرام ای رفیق دست بدار

تا دهد خوشهٔ حلالت بار

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۷۴
۷۵
۷۶
۷۷
sunny dark_mode