جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹
سخن بی غرض از من بشنو
بر دشمن مشو ایدوست مشو
دشمنان راه بدت آموزند
مشنو هرزه دشمن مشنو
با تو امشب ندبی خواهم باخت
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۸۲ - وله ایضا
ای ز گردون بشرف برده سبق
وز عطارد بهنر برده گرو
در شب خطّ تو معنیّ دقیق
گشت انگشت نما چون مه نو
اگرت ابر بهاری خوانم
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۶۹ - مناجات در اظهار شوق و حیرت و طلب ترقی به مقام غیرت
گر کند بخت ره آموزی را
داغ شوق تو شود روزی او
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۷۲ - مناجات در طلب آتش غیرت افروختن و موانع مقام قرب سوختن
در همه کون و مکان غیر تو کو
تا کسی بر تو برد غیرت ازو
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۹۴ - عقد بیست و نهم در قناعت که بر حد ضرورت وقوف نمودن است و چشم طمع به زیادتی نگشودن
خرمن هستی تو شد جو جو
بهر دانه تو چنین در تک و دو
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۹۸ - حکایت پیر آزاده با جوان محتشم زاده
گفت کای تازه جوان تند مرو
پند سنجیده پیران بشنو
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰۶ - عقد سی و سوم در تودد و تالف که به شفقت و محبت با خلق خدای آمیختن است و از لوازم آمیزش ایشان نگریختن
چو الف از همه کس فرد مشو
حکم «المؤمن آلف » بشنو
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰۶ - عقد سی و سوم در تودد و تالف که به شفقت و محبت با خلق خدای آمیختن است و از لوازم آمیزش ایشان نگریختن
ای بسا بد که ز یک خوی نکو
با نکوکار شود همزانو
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۸ - عقد سی و هفتم در دلالت رعایا چه غایب و چه حاضر به حق شناسی و شکرگزاری سلاطین چه عادل و چه جابر
تیر او مرغ پران سوی به سو
نامه مرگ بر جان عدو
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۸ - عقد سی و هفتم در دلالت رعایا چه غایب و چه حاضر به حق شناسی و شکرگزاری سلاطین چه عادل و چه جابر
خویش و بیگانه ازو قافله شو
راه و بیراهه ازو قافله رو
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۲۱ - عقد سی و هشتم در وصیت فرزند ارجمند ضیاء الدین یوسف حفظه الله عما یوجب التحسر و التأسف
مخبر و محضر او هر دو نکو
بهتر از مخبر او محضر او
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۲۱ - عقد سی و هشتم در وصیت فرزند ارجمند ضیاء الدین یوسف حفظه الله عما یوجب التحسر و التأسف
بند بر خلق در گفت و شنود
قایل و سامع خود هم خود شو
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - داستان کفش ابوالقاسم طنبوری بغدادی
زین هیاهو عسس و شحنه ز کو
گرد گشتند بدور سر او
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۲۲ - پسرِ بی هنر
هر سحرگه دمِ در بر لبِ جو
بود چون کِرمِ به گِل رفته فُرُو
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۵ - در رثاء ایرج
داشتند آرزوی صحبت تو
مولیر و کرنی و راسین و روسو