×
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
این چه رخسار و چه خط وین چه لب است
وین چه چشم خوش و خال عجب است
زیر لب نقطه بود رسم چرا
نقطه خال تو بالای لب است
طلب حسن عنایت ز رخت
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۴۳ - عقد دوازدهم در سر فقر که برقع سواد الوجه فی الدارین بیاض چهره هستی خود نهفتن است فی مرتبتی العلم و العین
از شکاف ار قدمت مضطرب است
صد در فتحش از آن در عقب است
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۵۸ - عقد هفدهم در توکل که اعتماد است بر کفیل ارزاق و تفویض امر به تدبیر وکیل علی الاطلاق عمت الاؤه و تقدست اسماؤه
پرده روی مسبب سبب است
عشق با پرده ز دانا عجب است
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۶۱ - عقد هژدهم در رضا که گره کراهت از دل گشادن است و تلخی ها را چاشنی شیرین دادن
زخمه بر چنگ برای طرب است
تو به آن غمزده ای این عجب است
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰۷ - حکایت آن زاغ و کبوتر که به مناسبت لنگی همپای یکدیگر شده بودند
آشنایی نه به قرب نسب است
قرب ارباب ادب از ادب است