گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۵

 

خیز بترویا! تا مجلس زی سبزه بریم

که جهان تازه شد و ما ز جهان تازه‌تریم

بر بنفشه بنشینیم و پریشیم خطت

تا به دو دست و به دو پای بنفشه سپریم

چون قدح گیریم از چرخ دو بیتی شنویم

[...]

منوچهری
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۸

 

پسرا تا به کف عشوهٔ عشق تو دریم

از بد و نیک جهان همچو جهان بی‌خبریم

عقل ما عشق تو گر کرد هبا شاید از آنک

بی‌غم عشق تو ما عقل به یک جو نخریم

نظری کرد سوی چهرهٔ تو دیدهٔ ما

[...]

سنایی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵ - صنما تا به کف عشوه عشق تو دریم

 

ای سنایی تو کجایی که به خون تو دریم

تا به نیمور هجا نفحه شعرت بدریم

هرکجا شعر تو یابیم نقیصه بکنیم

ور ترا نیز بیابیم، به . . . ن در ببریم

اندبار از تو و دیوانه عطیه کل و کور

[...]

سوزنی سمرقندی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷۳

 

وقت آن است کز این دار فنا درگذریم

کاروان رفته و ما بر سر راه سفریم

زاد ره هیچ ندانیم چه تدبیر کنیم

سفری دور و دراز است ولی بی‌خبریم

پدر و مادر و فرزند و عزیزان رفتند

[...]

خاقانی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵۲

 

ای دریغا که شب آمد همه از هم ببریم

مجلس آخر شد و ما تشنه و مخمورسریم

رفت این روز دراز و در حس گشت فراز

ز اول روز خماریم به شب زان بتریم

باطن ما چو فلک تا به ابد مستسقی است

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵۴

 

تا که ما از نظر و خوبی تو باخبریم

از بد و نیک جهان همچو جهان بی‌خبریم

نظری کرد سوی خوبی تو دیده ما

از پی روی تو تا حشر غلام نظریم

دین ما مهر تو و مذهب ما خدمت تو

[...]

مولانا
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳

 

آن ستمدیده ندیدی که به خونخواره چه گفت

ملکا جور مکن چون به جوار تو دریم

گله از دست ستمکار به سلطان گویند

چون ستمکار تو باشی گله پیش که بریم؟

سعدی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷

 

گوئی آن یار که هر دو ز غمش خسته‌تریم

با خبر نیست که ما در غم او بی‌خبریم

از خیال سر زلفش سر ما پرسوداست

این خیالست که ما از سر او درگذریم

با قد و زلف درازش نظری می‌بازیم

[...]

عبید زاکانی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۸

 

عید می آید و وقتست که در مه نگریم

پرده برگی که از مه به تو مشتاق تریم

از جمال تو که عیدست و به همه ماند راست

گر گماریم نظر بر به نو کج نظریم

هست در عید دگر کشتن ما فکر بعید

[...]

کمال خجندی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۴

 

ما ز گیسوی پریشانی تو آشفته تریم

زخیال لب چون لعل تو خونین جگریم

نه ز خاکیم ونه از آب ونه از آتش وباد

آدمی شکل ولیکن نه ز جنس بشریم

آگه از عالم اسرار وخبر ازهمه کار

[...]

بلند اقبال
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - ممدوح این قصیده معلوم نیست

 

رمضان آمد و آنگونه از او در حذریم

که اگر نیک به ما درنگری محتضریم

جنت نسیه فردا چه کرامت دارد

ما که امروز بنقد از رمضان در سقریم

کی بیابیم بعقبی شرف از بزم علی

[...]

جیحون یزدی
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » انتقاد از اوضاع خراسان

 

برویم آنجا تا چند بلیتی بخریم

آبجو نیز در آنجا دو سه بطری بخوریم

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷

 

خبرت هست که بی لعل تو ما خونجگریم

بی مه روی تو بیزار ز دور قمریم

بامیدی که ز گیسوی تو بویی شنویم

همه شب منتظر مقدم باد سحریم

به تمنای گل روی تو ای سرو روان

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode