×
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵
آنچه از آتش غم با دل غمناک رود
گر برآرم دم ازان دود بر افلاک رود
بنده ام پاکروی را که درین دیر کهن
تا زید پاک زید چون برود پاک رود
زیر هر سنگ فتاده ست سر سرهنگی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷۴
می شود آب روان چون به رگ تاک رود
صرفه آب در آن است که در خاک رود
همه شب گرد دل سوختگان می گردی
کس ندیدم که در آتش چو تو بیباک رود
گرد گشتیم و بلندست همان پایه ما
[...]