گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۵

 

آنچه بر خرمن گل باد سحرگاه کند

زلف تو با شب و رخسار تو با ماه کند

از خیالت شب عاشق به درازی بگذشت

رفتن و آمدن از زلف تو کوتاه کند

خیز و بخرام که از بهر خرامیدن تست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » منقبت

 

تا مگر از دل و جان بندگی شاه کند

هم مرا روزی از راز شه آگاه کند

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode