گنجور

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱

 

آن که پامالِ جفا کرد چو خاکِ راهم

خاک می‌بوسم و عُذرِ قَدَمَش می‌خواهم

من نه آنم که ز جورِ تو بِنالم، حاشا

بندهٔ معتقد و چاکرِ دولتخواهم

بسته‌ام در خَمِ گیسویِ تو امّیدِ دراز

[...]

حافظ
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

پیرِ میخانه سحر جام جهان بینم داد

وندران آینه از حسنِ تو کرد آگاهم

با منِ راه نشین خیز و سوی میکده آی

تا در آن حلقه ببینی که چه صاحب جاهم

رضاقلی خان هدایت
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

دیرگاهی است پناهندۀ این درگاهم

بلکه عمریست که خاک ره این خرگاهم

گرچه در هر نفسی کالبدم می میرد

به امید تو بود زنده دل آگاهم

گاهی از ذوق لبت لاله صفت می شکفم

[...]

غروی اصفهانی
 
 
sunny dark_mode