گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹

 

جز به چشم عظمت هر که درو در نگرد

مژه در دیدهٔ او خار مغیلان گردد

گر نسیم کرمش بر در دوزخ به جهد

هاویه خوبتر از روضهٔ رضوان گردد

هنرش هست فراوان گهرش هست نکو

[...]

منوچهری
 

مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

وقت آنست که گلبن تر و خندان گردد

گریه ابر همه زیور بستان گردد

شکل اوراق بر اشجار چو خنجر باشد

صورت غنچه سیراب چو پیکان گردد

قطره ای کابر درافشان به بحار افشاند

[...]

مجد همگر
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - ایضا در مدح صاحبی ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان بن بیرام خان واقعست

 

نوح را دیده من زورق طوفان گردد

خضر بر چشم ترم چشمه حیوان گردد

سرخ رویم ز وفا بر سر کویی کانجا

آرزو آید و در خون شهیدان گردد

غم بده لیک نه چندان که چو در دل باشی

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶۴

 

در واکرده، در بسته ز دربان گردد

دولت از خانه در بسته گریزان گردد

آه مظلوم اثر در دل ظالم نکند

در سیه خانه کجا دود نمایان گردد؟

زان به صحرا ننهم روی که مجنون مرا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶۵

 

خواب هرکس ز خیال تو پریشان گردد

زلف شب در نظرش سنبل و ریحان گردد

دلم آشفته ز جمعیت یاران گردد

همچو سی پاره که در جمع پریشان گردد

می شود فاختگان را خط آزادی سرو

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶۶

 

دل ما کی تهی از درد به افغان گردد؟

این نه ابری است که از باد پریشان گردد

روی یوسف کند آن روز جهان را روشن

که برافروخته از سیلی اخوان گردد

صبر کن بر نفس گرم خود ای تشنه جگر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶۷

 

چشم شوخ تو چو بر همزن مژگان گردد

دو جهان فتنه به هم دست و گریبان گردد

در غبار دل ما آه عبث پیچیده است

این نه ابری است که از باد پریشان گردد

حیرت وصل زبان بند لب گفتارست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶۸

 

نخل قد تو به باغی که خرامان گردد

سرو در زیر پر فاخته پنهان گردد

چون به گلزار روی خواب خمار آلوده

گل ز خمیازه آغوش پریشان گردد

هر سیه روز به کیفیت چشمش نرسد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶۹

 

سر شوریده ز تسلیم به سامان گردد

دل پریشان نشود دیده چو حیران گردد

از پریشانی دل خانه تن زندان است

غنچه شو تا نفس تنگ گلستان گردد

از گشایش نبود بهره تهی مغزان را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷۰

 

نفس سرکش چه خیال است به فرمان گردد؟

سگ دیوانه محال است نگهبان گردد

با ضعیفان نظر لطف خدا بیشترست

روزی مور شکر خند سلیمان گردد

هوس بیجگر از ناز شود روگردان

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۰۴

 

تا کی از عکس تو آیینه گلستان گردد

سوی عاشق نظری تا همه تن جان گردد

اسیر شهرستانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح ساقی کوثر حیدرصفدر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

 

همچو جام جمت ار آینه رخشان گردد

صد سکندر بدرت حاجب و دربان گردد

تونه این آب و گلی بلکه همه جان و دلی

آندو چون محو شود ایندو نمایان گردد

گنج در خانه نهان داری وز آن بیخبری

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode