گنجور

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۴ - همت مردانه

 

بی حجابانه درآ از در کاشانه ما

که کسی نیست به جز وردِ تو درخانه ما

گر بیائی به سر تربت ویرانه ما

بینی از خون جگر آب زده خانه ما

فتنه انگیز مشو کاکل مشکین مگشای

[...]

عبدالقادر گیلانی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

کاش ویران شود از سیل فنا خانه ما

تا کشد گنج جفا رخت به ویرانه ما

چرخ فیروزه که بینی ز شفق گلگونش

درد آلوده سفالی ست ز خمخانه ما

ما و پیمان می ای زاهد پیمانه شکن

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵

 

آب حیوان زند آب در میخانه ما

می گزد خضر لب از حسرت پیمانه ما

از سر شیشه اگر پنبه بگیرد ساقی

گل ابری شود از گریه مستانه ما

در دل ما نبود منزلتی دنیا را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶

 

سیل را گنج شمارد دل ویرانه ما

برق را تنگ در آغوش کشد دانه ما

از دل و چشم بود شیشه و پیمانه ما

نه فلک موج حبابی است ز میخانه ما

دو جهان در نظر ما دو صف مژگان است

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

تا بود گریه کی آباد شود خانه ما؟

جغد را پای به گل رفته به ویرانه ما

ما از آن سوختگانیم که معمار ازل

طرح آتشکده برداشت ز کاشانه ما

عشق پیوسته به دنبال دلم می‌گردد

[...]

قدسی مشهدی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۵

 

می کند مشق تپیدن دل دیوانه ما

بال پرواز شود باده به پیمانه ما

حاصل نشو و نما دیده بیدار شود

گشته صحرا صدف پر گهر از دانه ما

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۶

 

سینه صافند به هم عاقل و دیوانه ما

زهد و مستی دو حبابند ز پیمانه ما

خشت این غمکده نقشی ز خرابی دارد

جلوه سیل غباری است ز ویرانه ما

از خیال لب لعل تو به شور آمده ایم

[...]

اسیر شهرستانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

داغ سودای تو دارد، دل دیوانهٔ ما

کعبه لبیک زند بر در بتخانهٔ ما

عشق را کعبهٔ مقصود، سویدای دل است

لیلی از خودکند ایجاد، سیه خانهٔ ما

شور دیوانگی و شیوهٔ اطفال یکی ست

[...]

حزین لاهیجی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

تهی از صافی و دردی شده میخانه ما

تا ترش تلخ شود پر شده پیمانه ما

گرچه دیوانه به افسانه گراید سوی عقل

عقل مجنون شود ار بشنود افسانه ما

هر شبم خانه به کوئی است مگر روزی دوست

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

مفتی شهر ندارد چوبه میخانه ما

باری از رشک زند سنگ به پیمانه ما

بت‌پرستند مقیمان حرم می‌ترسم

تا ز زنار شود سبحه صد دانه ما

کردم از باده تهی خم‌کده‌ها لیک هنوز

[...]

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

دوری از هم نفسان اندکی از خانه ما

کامشب افراشت علم برق به کاشانه ما

ساقی میکده چون می به حریفان پیمود

عوض باده شرر ریخت به پیمانه ما

نه سر زلف بتانست که دست ازلی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

ساقی آن باده در افکند به پیمانه ما

که چه سیماب برقص آمده کاشانه ما

چند غواص بری رنج بعمان پی در

طلب از قلزم دل گوهر یکدانه ما

هر که مجنون شود از شور و هوای لیلی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

لرزه دارد خطر از هیبت ویرانه ما

سیل را پای به سنگ آمده در خانه ما

تفی از برق بلا تعبیه دارد در خویش

دهن خاک کند آبله از دانه ما

چشم بر تازگی شور جنون دوخته است

[...]

غالب دهلوی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

تا گریزد طرب از کلبه ویرانه ما،

آسمان سنگ غم افکنده به پیمانه ما

بس که از دیده و دل، گشت روان آتش و آب،

رود جیحون شد و آتشکده کاشانه ما

مگرش خاصیت لعل مسیحاست، که باز،

[...]

افسر کرمانی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۱۰ - منصب شاهانه

 

قدمی رنجه کن ای دوست! به کاشانه ما

ساز آباد ز خود کلبه ویرانه ما

می و معشوقه و مطرب همه یکجا جمعند

چشم بد دور از این مجلس رندانه ما

پای از سر نشناسیم حریفان مددی

[...]

ترکی شیرازی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

دل دیوانه بدر شد سحر از خانه ما

شام شد باز و نیامد دل دیوانه ما

روزنی بود در این خانه که گاهی خورشید

تابشی داشت ز روزن بسوی خانه ما

روزن خانه فرو بسته شد از چشم حسود

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۴۱ - عشق وطن

 

سیل آشوب، روان گشت به کاشانه ما

سوخت از آتش بیدادگری خانه ما

آه از آن سودپرستان که ز بی‌انصافی

طلب گنج نمایند ز ویرانه ما

نارفیقان، عوض مزد به ما زجر دهند

[...]

رهی معیری
 
 
sunny dark_mode