گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴

 

منزل جان جهان بر در جانانهٔ ماست

مسکن اهل دلان گوشهٔ میخانهٔ ماست

خلوتی بر در میخانه گرفتیم ولی

حرم قدس یکی گوشهٔ میخانهٔ ماست

تا ز شمع رخ او مجلس جان روشن شد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵

 

در سراپردهٔ دل خلوت جانانهٔ ماست

جنت ار می طلبی گوشهٔ میخانهٔ ماست

خواجهٔ عاقل ما گرچه کمالی دارد

بندهٔ بندگی عاشق دیوانهٔ ماست

گنج عشقی که همه کون و مکان می جویند

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

نقش هستی رقم صورت کاشانه ماست

مستی کون و مکان از می و میخانه ماست

آب حیوان و می کوثری و ماء معین

جرعه صافی بی دردی پیمانه ماست

زرفشان شمع فلک، مجلس پیروزه لگن

[...]

نسیمی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

شهر ویران شده گریه مستانه ماست

هرکجا هست غمی دربه‌در خانه ماست

از همه سو، ره بیغوله و صحرا بستند

هرکه را می نگری در پی دیوانه ماست

بال و پر سوخته هر یک به کناری رفتند

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۴

 

عشرت روی زمین در دل ویرانه ماست

خلوت سینه پر آه، پریخانه ماست

کشتی چرخ اگر باد مرادی دارد

ناله بیخودی و نعره مستانه ماست

هر چه جز جذبه عشق است درین دامن دشت

[...]

صائب تبریزی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۷۲

 

اینکه ویران شده از سیل فنا خانه ماست

مخزن گنج بقادر دل ویرانه ماست

مینماید بجهان آنچه ز پیدا و نهان

همه یک پرتو حسن رخ جانانه ماست

گرچه هر دم ز بد و نیک جهان دم نزدیم

[...]

نورعلیشاه
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۴ - نور علی شاه اصفهانی

 

می‌نماید به جهان آنچه ز پیدا و نهان

همه یک پرتو حسن رخ جانانهٔ ماست

گرچه هرگز ز بد و نیک جهان دم نزنیم

از کران تا به کران قصّهٔ افسانهٔ ماست

رضاقلی خان هدایت
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

محرم راز خدایی دل دیوانه ماست

مخزن گنج نهان سینه ویرانه ماست

مشعل خور که فروزان شده بر صحن سپهر

پرتوی از مه رخساره جانانه ماست

باده افروز که خورشید می عقل فروز

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

روزگاریست که در دشت جنون خانه ماست

عهد مجنون شد و دور دل دیوانه ماست

آنکه خود سازد و جان بازد و پروا نکند

در بر شمع جهانسوز تو پروانه ماست

هست جانانه ما شاهد آزادی و بس

[...]

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

روزگاریست که در دشت جنون خانه ماست

عهد مجنون شد و دور دل دیوانه ماست

پیش زور و زر غالب همه تسلیم شدند

آنکه تسلیم نشد همت مردانه ماست

شانه ای نیست که از بار تملق خم نیست

[...]

فرخی یزدی
 
 
sunny dark_mode