گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵

 

ترک من کان دهنش پسته خندان من است

در شکر خنده لبش تنگ به دندان من است

هر زمانم ز لب خویش حیاتی بخشد

شد حقیقت که لبش چشمه حیوان من است

گفتمش دی که تو آرام دل و جان منی

[...]

مجد همگر
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶

 

این چه داغی است که از عشق تو بر جان من است

وین چه دردی است که سرمایه درمان من است

زلف و رخسار تو کفر آمد و ایمان، با هم

آن چه کفری است که سرمایه ایمان من است؟

می‌دهم جان و به صد جان، ندهم یک ذره

[...]

سلمان ساوجی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۷

 

این چه داغی است که از هجر تو بر جان من است

وین چه سوزیست که بر سینه بریان من است

حال دل از شکن طره خود پرس که او

مو بمو واقف احوال پریشان من است

با چنین دیده غم دل نتوانم پوشید

[...]

حسین خوارزمی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

جور آن بت همه بر جان پریشان من است

سخت تر زان دل چونسنگ مگر جان من است

که گزیدست بدندان لب لعلش که بر او

زخم دندان نه باندازه دندان من است

در غم او همه کس مست و گریبان چاکند

[...]

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۲

 

کعبه عشقم، بلا ریگ بیابان من است

زخم شمشیر زبان خار مغیلان من است

جوش فرهادست از کهسار من سرچشمه ای

شور مجنون گردبادی از بیابان من است

می کند در سینه گرمم قیامت، شور عشق

[...]

صائب تبریزی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

این صنم کیست که غارتگر ایمان من است

دل و دین از کف من برده پی جان من است

چند بیمم دهی از محنت محشر زاهد

به خدا روز قیامت شب هجران من است

گل‌رخا غنچه‌لبا سروقدا کچ‌کلها

[...]

بلند اقبال
 
 
sunny dark_mode