گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴

 

هر که مجموع نباشد به تماشا نرود

یار با یار سفرکرده به تنها نرود

باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش

صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود

بر دل‌آویختگان، عرصه عالم تنگست

[...]

سعدی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰

 

سر سودای تو هرگز ز سر ما نرود

برود این سر سودایی و سودا نرود

پرتو نور تجلی رخت، ممکن نیست

که اگر کوه ببیند دلش از جا نرود

پای سست است و رهم دور از آن می‌ترسم

[...]

سلمان ساوجی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۵

 

دلبرا نقش خیالت ز دل ما نرود

مُهر مهرت نفسی زین دل شیدا نرود

نگذرد بر من سودا زده روزی به غلط

که دلم از سر زلف تو به سودا نرود

لحظه ای در همه اوقات میسّر نشود

[...]

جهان ملک خاتون
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۴

 

جا به هر دل که گرفت او، دگر از جا نرود

عکسش از آینه چون صورت دیبا نرود

با حریفان ز تو عیب است سواری کردن

به که آهوی حرم جانب صحرا نرود

در سرایی که تویی، گر همه محشر خیزد

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷۷

 

دل آگاه به هر شورشی از جا نرود

آب گوهر بسر از جوشش دریا نرود

غرض اهل دل از سیر و سفر آزارست

می کشم دامن ازان خار که در پا نرود

بار غم از دل مجنون که تواند برداشت؟

[...]

صائب تبریزی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۴

 

دوست بیدوست بگلشن بتماشا نرود

گو سکندر سوی ظلمات بتنها نرود

چون بگیسوی تو منسوب بود شام فراق

به که ناید سحر و این شب یلدا نرود

هر که در کعبه کوی تو طوافی کرده است

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode