گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۹ - در مدح حسین بن حسن گوید

 

لشکری یار من امروز سر آن دارد

که دلم همچو سر زلف پریشان دارد

لؤلؤ چشم مرا کرد به رنگ لاله

آنکه از لاله و لؤلؤ لب دندان دارد

چون سکندر ز سفر هیچ نمی آساید

[...]

سید حسن غزنوی
 

عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴

 

هرکه بر پستهٔ خندان تو دندان دارد

جان کشد پیش لب لعل تو گر جان دارد

شکر و پستهٔ خندان تو می‌دانی چیست

چشم سوزن که درو چشمهٔ حیوان دارد

هرکه را پستهٔ خندان تو از دیده بشد

[...]

عطار
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۹

 

چشم من خنده شیرین تو گریان دارد

دل من را لب پر شور تو بریان دارد

خاطرم میل کند با تو و پیدا نکند

سینه ام درد و غمت دارد و پنهان دارد

کس ندارد به جهان آنچه تو داری در حسن

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸

 

دیده مشتاق و دلم میل فراوان دارد

جانم از مسکن تن روی بجانان دارد

بهمه حال ز جانان نشکیبد جانم

جان زجان آمدو هم روی بدان جان دارد

دل بیچاره خرابست که گفتند :فلان

[...]

قاسم انوار
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۶۸ - مولانا کاتبی فرماید

 

این کهن دیر جهان کشته فراوان دارد

دم عیسی نفسی جو که دلش جان دارد

زوده نرم که اقلیم صفاهان دارد

تو مپندار که از معدن کتان دارد

در بر حجله پرزیورو کت رخت سیاه

[...]

نظام قاری
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » ترکیب بند

 

دیدمش سبزه بر اطراف گلستان دارد

صفحه مصحف رویش خط ریحان دارد

فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - این قصیدهٔ را در مدح خواجه آصف صفات ابوالقاسم بک وزیر گفته‌اند

 

چرخ را باز مه روی تو حیران دارد

که مه یک‌شنبه انگشت به دندان دارد

حاجبت کرده بزه قوس نکوئی و هلال

سر به زانوی حجاب از اثر آن دارد

در شفق نیست مه نو که دگر ساقی دور

[...]

محتشم کاشانی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی

 

این زمان، عاشقِ سرگشته، فراوان دارد

کی سرِ برگِ منِ بی‌سر و سامان دارد؟

وحشی بافقی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱۰

 

دل عاشق چه غم از شورش دوران دارد؟

کشتی نوح چه اندیشه ز طوفان دارد؟

غمزه شوخ ترا نیست محرک در کار

تیغ از جوهر خود سلسله جنبان دارد

دل در آن زلف ندارد غم تنهایی ما

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱۱

 

رهرو عشق چه پروای مغیلان دارد؟

بیخودی در ته پا تخت سلیمان دارد

این همان عشق غیورست که صد یوسف را

از فراموشی جاوید به زندان دارد

خط به رویش چه سخنهای پریشان که نگفت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱۲

 

تشنگان حال جگر سوختگان می دانند

خبر از تشنه ما ریگ بیابان دارد

شورش عشق و جنون را ز دل صائب پرس

روی دریا خبر از سیلی طوفان دارد

مرکز از دایره انگشتر فرمان دارد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۲۳

 

ناله ام کاوش ازان خنجر مژگان دارد

گریه من نمک طرز ز طوفان دارد

یک نگه کردن ما این همه آزار نداشت

باغبان حق نگاهی به گلستان دارد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۲۴

 

نمک لعل تو کی چشمه حیوان دارد؟

یوسف مصر کی این چاه زنخدان دارد؟

راز این سینه صد چاک چرا گل نکند؟

که دریده دهنی همچو گریبان دارد

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۶

 

ز استخوان ساخته صنعتگر قدرت درمی

که وطن در دلش آن گوهر تابان دارد

با وجودی که ندید است کس از درج او را

مشتری بیحد و جوینده فراوان دارد

هرکه دیدش به هوا تا ننماید او را

[...]

اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۷

 

سینه ام آرزوی ناوک مژگان دارد

در تنم جان هوس خنجر جانان دارد

همچو بلبل همه شب ناله و افغان دارد

بی قراری دل از آن زلف پریشان دارد

سیدای نسفی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰

 

هر که دل در خم آنزلف پریشان دارد

داند آنحال که گو در خم چوگان دارد

چشم من دیده منجم بشب هجر و بگفت

نظری هست در این خانه که باران دارد

میزند خون دلم موج همی بر سر موج

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۹

 

آن چه گردون که چنین اختر تابان دارد

وان چه باغیست که این نوگل خندان دارد

تند می‌راند سمند و به تکبر می‌گفت

بر سر باد صبا تکیه سلیمان دارد

آن غلامی تو که بیرون کشی از جنت حور

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰

 

هر خم زلف تو یک جمع پریشان دارد

وه که این سلسله صد سلسله جنبان دارد

چنبر زلف تو گر نیست به گردون هم چشم

پس چرا گوی قمر در خم چوگان دارد

سر نالیدن مرغان قفس کی داند

[...]

فروغی بسطامی
 
 
sunny dark_mode