گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰

 

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست

طاقت بار فراق این همه ایامم نیست

خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد

سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

میل آن دانه خالم نظری بیش نبود

[...]

سعدی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷

 

چه کنم در شب هجران تو آرامم نیست

یک نظر بر رخ جان بخش دلارامم نیست

با همه درد که در آتش دل سوخته ام

آرزوی و هوس صحبت هر خامم نیست

گرچه مانند صراحی شده خون در جگرم

[...]

جهان ملک خاتون
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

ز غمت خون دلی نیست که در جامم نیست

دور غم شاد اگر دور فلک رامم نیست

در فراق لب شیرین تو ای چشمهٔ نوش

به لبت تلخی زهری نه که در کامم نیست

بی‌تو شامی اگر ای وصل به صبح آوردم

[...]

نیر تبریزی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

تا شدم شیفته زلف تو آرامم نیست

همچو آغاز غمت شادی انجامم نیست

دلم آن گونه به دام تو هوس کرد که هیچ،

حلقه ای خوبتر از حلقه اندامم نیست

من که در آتش سودای غمت پخته شدم،

[...]

افسر کرمانی
 
 
sunny dark_mode