گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴

 

خانه خالی شد و در کوی دل اغیار نماند

همه غم رفت و ه بغیر از غم آن یار نماند

گر چه در پای دلم خار جفا بود، دگر

گل به دست آمد و در پای دلم خار نماند

آن گروهی که به آزار دلم کوشیدند

[...]

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها » شمارهٔ ۱۷ - مرثیه فوت طاهر بن اسحق

 

در دیار کرم افسوس که دیار نماند

نرهد دل ز غم امبار چو غمخوار نماند

صرصر حادثه بر گلشن افضال گذشت

سرو آزاده شکست و گل بیخار نماند

سخن اهل هنر جمله دریغست برانک

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها » شمارهٔ ۱۷ - مرثیه فوت طاهر بن اسحق

 

در دیار کرم افسوس که دیار نماند

نرهد دل ز غم امبار چو غمخوار نماند

ابن یمین
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰

 

با وجود نگه مست تو هشیار نماند

پس از این ساقی خود باش که دیار نماند

در خور دولت بیدار نگردد هرگز

آن که شب تا سحر از عشق تو بیدار نماند

زینهار از تو که هنگام شهادت ما را

[...]

فروغی بسطامی
 
 
sunny dark_mode