گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۵

 

هَله هُش دار که در شهرْ دو سه طَرّارند

که به تدبیرْ کُلَهْ از سَرِ مَه بردارند

دو سه رندند که هُشیارْ دل و سَرمستند

که فَلَک را به یکی عربده در چرخ آرند

سَر دَهانند که تا سَر ندهی سِرّ ندهند

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۶

 

عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند

خوش به هر قطره دو صد گوهر جان بردارند

همه از کار از آن روی معطل شده‌اند

چو از آن سر نگری موی به مو در کارند

گرچه بی‌دست و دهانند درختان چمن

[...]

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹

 

پیش رویت دگران صورت بر دیوارند

نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند

تا گل روی تو دیدم همه گل‌ها خارند

تا تو را یار گرفتم همه خلق اغیارند

آن که گویند به عمری شب قدری باشد

[...]

سعدی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰

 

مه و خورشید اگرچه رخ نیکو دارند

پیش آن روی نکو صورت بر دیوارند

گل رخسار ترا میوه جمال و حسنست

وین نکویان همه بی میوه چو اسپیدارند

آیت محکم این سوره تویی و دگران

[...]

سیف فرغانی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۴

 

عاشقان طالب و صاحب نظران در کارند

عاقلان بیخبر و بیخبران هشیارند

خفته صبح ازل رفت پس پرده خواب

تا شبانگاه ابد زنده دلان بیدارند

موسی از طور تجلی ارنی گفت و گذشت

[...]

کمال خجندی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

اندرین دور، که مستان طریقت خوارند

گرچه خوارند ولی خوشدل وبرخوردارند

طرفه حالیست که مستان طریقت مادام

باده از جام بریزند ولی کج دارند

هر که در راه طریقت بفنایی نرسید

[...]

قاسم انوار
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۴۸ - شیخ سعدی فرماید

 

پیش رویت دگران صورت بر دیوارند

نه چنین صورت معنی که تو داری دارند

گلها پیش گل شرب سراسر خارند

جامهائی که ببارند جز اطلس بارند

غیر دستار که پیچش و مندیله او

[...]

نظام قاری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱۰

 

نه همین اهل خرد آینه اسرارند

که ز خود بیخبران نیز خبرها دارند

نقطه هایی که درین دایره فرد آمده اند

همه حیرت زده گردش این پرگارند

بی گره شو که به یک چشم زدن می گذرند

[...]

صائب تبریزی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۹

 

عاشقان را بسر ار تیر بلا میبارند

جانب دوست همان به که فرونگذارند

ایدل آنانکه میسر شدشان ملک یقین

چون خلیل آتش افروخته گل انگارند

از چه رحمی بدل خسته عاشق نکند

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode