گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶ - وله ایضا

 

ای جوان بخت مدبر که در اصلاح امور

خرد پیر ز تدبیر تو شرمنده شود

در روا کردن حاجات شتابی داری

کز تو امسال روا حاجت آینده شود

هستی ای خسرو فرهاد لقب قابل آن

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۲

 

عشقی آن نخل خرد پرور بستان سخن

که به سیل اجل از دهر برآمد بی‌خش

می‌شنیدم ز چپ و راست که عشقی

متفکر چو شدم بود همان تاریخش

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۱ - قطعه

 

ذوق مشکل که گذارد دو نفس زنده مرا

گر شود یک نفس آن گوهر نایاب ز من

از رخ و ابروی او روی نتابم به خدا

رو بتابند اگر قبله و محراب ز من

محتشم گر به رفاقت شود آن بت مهمان

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۵ - وله ایضا

 

ای جوان بخت سرافراز که بر خاک درت

خسرو تخت فلک سوده جبین صد باره

وی درم پاش سنی پیشه که بر اهل نیاز

بوده اهل کرمت قطره فشان همواره

هست شش ماه که از بهر دعا گوئی تو

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۵

 

شاعر خیره در اقلیم سخن می‌باشد

جان ستاننده ز اعدانه به تلخی به خموشی

گر بنابر غرضی گرچه نگوید هجوت

مدحت آن نوع بگوید که تو خود را بکشی

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۷

 

نیست پیوند گسل مرغ دل شیدائی

زان بت نوش دهن چون مگس از حلوائی

زانگبین است مگر فرش حریم در او

که چنین مانده در او پای دل هرجائی

شکرستان جمال تو چنان می‌خواهم

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۹

 

دل خود رای مرا برده گل خودروئی

ترک خنجر کش مردم کش آتش خوئی

طفل نو سلسله‌ای شوخ تنگ حوصله‌ای

شاه دیوانه و شی ماه مشوش موئی

سر و کارم به غزالیست کزاغیار مدام

[...]

محتشم کاشانی
 
 
۱
۵
۶
۷
sunny dark_mode