گنجور

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۳

 

مرض جوع زانواع مرضها بترست

تو چه دانی که ازین درد، دلت بی خبرست

سخنی با تو بگویم بشنو از سر صدق

مرهم سینه هر گرسنه حلوای ترست

قلیه گر بر سر بغرا نبود بد باشد

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۵

 

رونق عهد شباب است دگر بستان را

می رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۵

 

هر که آورد به کف قلیه بادنجان را

به جوی می نخرد حشمت ده سلطان را

هر مشامی که معطر شود از بوی کباب

چه کند بوی گل و نسترن و ریحان را

ناله مرغ شنو بر سر آتش جان سوز

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۸

 

دارم امروز تمنی طبق بغرائی

برسان بار خدایا به کرم از جایی

سر به کونین فرو ناورم از عیش و نشاط

گر فتد در کف من کاسه گندم وایی

نقد جان می دهم از بهر کباب ته نان

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۹

 

دوش در خانه مرا نان جوین شام افتاد

چه کنم هیچ جز از صبر که ناکام افتاد

صحن کاچی به دو صد درد دل آمد به شکم

رنجه گردد چو کسی در طمع خام افتاد

راز سر بسته سنبوسه نگفتم با کس

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۵۳ - قال رخوت البیت فی لسان الحال المسماه

 

دوش در خانه به من تخت شد اندر گفتار

گفت دارم ز تو ای خواجه شکایت بسیار

من که محبوس درین کنج سرای تو شدم

در شب و روز بگو چند نشینم بیکار

نه امید که به زیر تو در آیم روزی

[...]

صوفی محمد هروی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode