گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

لب چو بگشود ز تنگ شکرم یاد آمد

چون سخن گفت ز درج گهرم یاد آمد

بجز از نرگس پر خواب و رخ چون خور او

تو مپندار که از خواب و خورم یاد آمد

هر سرشکی که ببارید ز چشمم شب هجر

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

سنبلش غارت ایمان نکند چون نکند

لب لعلش مدد جان نکند چون نکند

گرچه دربان ندهد راه ولیکن درویش

التماس از در سلطان نکند چون نکند

هر که زین رهگذرش پای فرو رفت بگل

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

جان وطن بر در جانان چه کند گر نکند

تن خاکی طلب جان چه کند گر نکند

هر گدائی که مقیم در سلطان گردد

روز و شب خدمت دربان چه کند گر نکند

بینوائی که برو لشکریان جور کنند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

ترکم از غمزه چو ناوک بکمان درفکند

ای بسا فتنه که هر دم بجهان درفکند

کمر ار نکته ئی از وصف میانش گویم

خویشتن را بفضولی بمیان درفکند

گر در آن صورت زیبا نگرد صورتگر

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

آن پریچهره که جور و ستم آئین دارد

چه خطا رفت که ابروش دگر چین دارد

نافه ی مشگ ز چین خیزد و آن ترک ختا

ای بسا چین که در آن طرّه ی مشگین دارد

دل غمگین مرا گرچه بتاراج ببرد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

بلبل دلشده از گل به چه رو باز آید

که دلش هر نفس از شوق به پرواز آید

آنک بگذشت و مرا در غم هجران بگذاشت

باز ناید و گر آید ز سر ناز آید

همدمی کو که برو عرضه کنم قصّه شوق

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

دل مجروح مرا آگهی از جان دادند

جان غمگین مرا مژده ی جانان دادند

پیش خسرو سخن شکّر شیرین گفتند

بزلیخا خبر از یوسف کنعان دادند

آدم غمزده را بوی بهشت آوردند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

این چه نامه ست که از کشور یار آوردند

وین چه نافه ست که از سوی تتار آوردند

مژده ی یوسف گمگشته بکنعان بردند

خبر یار سفر کرده بیار آوردند

دوستانرا زغم دوست امان بخشیدند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

مهره ی مهر چو از حقّه مینا بنمود

ماه من طلعت صبح از شب یلدا بنمود

گوشوار زرش از طرف بنا گوش چو سیم

گوئی از جرم قمر زهره ی زهرا بنمود

سرو را در چمن آواز قیامت بنشست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

چون صبا نکهت آن زلف پریشان آرد

دل پر درد مرا مژده ی درمان آرد

جان بشکرانه کنم پیشکش خدمت او

هر نسیمی که مرا مژده ی جانان آرد

چه تفاوت کند از نکهت انفاس نسیم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

عجب از قافله دارم که بدر می نشود

تا زخون دل من مرحله تر می نشود

خاطرم در پی او می رود از هر طرفی

گرچه از خاطر من هیچ بدر می نشود

آنچنان در دل و چشمم متصور شده است

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

شکر تنگ تو تنگ شکر آمد

حلقه ی لعل تو درج گهر آمد

لبت از تنگ شکر شور بر آورد

بشکر خنده ی شیرین چو در آمد

چو نظر در خم ابروی تو کردم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

گر مرا بخت درین واقعه یاور نشود

چکنم صبر کنم گرچه میسر نشود

صورت حال من از زلف دلاویز بپرس

گر ترا از من دلسوخته باور نشود

شور عشق تو برم تا بقیامت در خاک

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

ماجرائی که دل سوخته می پوشاند

دیده یک یک همه چون آب فرو می خواند

چون تو در چشم من آئی چکند مرد چشم

که بدامن گهر اندر قدمت نفشاند

مه چه باشد که بروی تو برابر کنمش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

سوی دیرم نگذارند که غیرم دانند

ور سوی کعبه شوم راهب دیرم خوانند

زاهدان کز می و معشوق مرا منع کنند

چون شدم کشته ز تیغم بچه می ترسانند

روی بنمای که جمعی که پریشان تواند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

دوش چون موکب سلطان خیالش برسید

اشکم از دیده روان تا سر راهش بدوید

خواستم تا بنویسم سخنی از دل ریش

قلمم را ز سر تیغ زبان خون بچکد

نشنیدیم که نشنید ملامت فرهاد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

سبزه پیرامن سرچشمه ی نوشش نگرید

شبه بر گوشه ی یاقوت خموشش نگرید

شام شبگون سحرپوش قمر فرسا را

زیور برگ گل غالیه پوشش نگرید

عقل را صید کمند افکن جعدش بینید

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

بر سر کوی تو اندیشه ی جان نتوان کرد

پیش لعلت صفت زاده ی کان نتوان کرد

مهر رخسار تو در دل نتوان داشت نهان

که بگل چشمه ی خورشید نهان نتوان کرد

از میانت سر موئی ز کمر پرسیدم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

با عقیق لب او لعل بدخشان کم گیر

با گل عارض او لاله ی نعمان کم گیر

سخن سرکشی سرو سهی بیش مگوی

قد یارم نگر و سرو خرامان کم گیر

با وجود لب لعل و خط مشک آسایش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

حبّذا پای گل و صبحدم و فصل بهار

باده در دست و هوا در سر و لب بر لب یار

بی رخ یار هوای گل و گلزارم نیست

زانک با دست نسیم چمن و بوی بهار

همه بتخانه ی چین و نگارست ولیک

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۲
sunny dark_mode