گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶۰

 

باد دستانه مکن خرج نفس رازنهار

که برآردنفسی رازجگر صبح دوبار

به صدف بازنگردد گوهرازدامن بحر

مهر ازاین حقه گوهر به تأمل بردار

دل اگر تیره نخواهی بسخن لب مگشا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶۱

 

گربه ما همسفری سلسله از پا بردار

پشت پا زن دو جهان را و پی ما بردار

ماقدم بر قدم سیل بهاران داریم

گرتو هم تشنه بحری قدم از جا بردار

نیست عالم به جز سلسله موج سراب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶۲

 

بر دل تازه خیالان مخور از زخم زبان

از ره نوسفران خار به مژگان بردار

چشمه خون ز دل سنگ گشودن سهل است

نامه درد مرا مهر ز عنوان بردار

شاهی و عمر ابد هر دو به یک کس ندهند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶۳

 

نیست بیرون ز تو مقصود، تکاپو بگذار

چند روزی سر خود بر سر زانو بگذار

با حجاب تن خاکی نتوان واصل شد

کوزه خود بشکن، لب به لب جو بگذار

لعل و یاقوت درین داد و ستد سنگ کم است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶۴

 

کار دنیا کن و اندیشه عقبی مگذار

تابه عقبی نرسی دامن دنیا مگذار

خود حسابی خط پاکی است ز دیوان حساب

آنچه امروز توان کرد به فردا مگذار

سر در این بادیه چون ریگ روان ریخته است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶۵

 

نفس هرزه مرس رابه کشیدن مگذار

سرکش افتاد چو توسن به دویدن مگذار

چون نگه درنظروحشی آهو چشمان

رام مردم شو و از دست رمیدن مگذار

ماه کنعان نه عزیزی است که از دست دهند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶۶

 

ناله‌ای از ته دل کرد سپند آخر کار

سوخت خود را و برون خوست ز بند آخر کار

از دل سوخته نومید نمی‌باید شد

می‌شود خال رخ شعله سپند آخر کار

عرق سعی محال است که گوهر نشود

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶۷

 

چین پیشانی ما شد مه عید آخر کار

آن چه می جست دل غمزده، دید آخر کار

بی نسیم سحری غنچه ما خندان شد

قفل از پره خود ساخت کلید آخر کار

ماه عیدی که ز آفاق طلب می کردیم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶۸

 

ای رخت شسته تر از دامن مهتاب بهار

چشم مخمور تو گیرنده تر از خواب بهار

ابر خشکی است که در شوره زمین می گردد

باگل روی تو شادابی مهتاب بهار

مستی چشم تورا رطل گران حاجت نیست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶۹

 

دوسه روزی است صفای رخ گلپوش بهار

دیده ای آب ده از صبح بناگوش بهار

دانه سوخته از ابر نمی گردد سبز

چه کند بادل افسرده ما جوش بهار؟

دامن پاک حصاری است نکورویان را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷۰

 

سینه ای چاک نکردیم درین فصل بهار

صبحی ادراک نکردیم درین فصل بهار

گریه ای از سر مستی به تهیدستی خویش

چون رگ تاک نکردیم درین فصل بهار

ابر چون پنبه افشرده شد از گریه و ما

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷۱

 

ای صبا برگی از آن گلشن بی خار بیار

حرف رنگینی از آن لعل گهربار بیار

به بهاران برسان قصهٔ بی برگی من

برگ سبزی پی آرایش دستار بیار

به کف خاکی از آن راهگذر خرسندم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷۲

 

جام در دور به اندازه مخمور بیار

پیش آشفته دماغان سرپرشور بیار

نشد از مرهم کافور خنک سینه ما

کف خاکستری از انجمن طور بیار

جلوه در دیده پوشیده کند شاهد غیب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷۳

 

این نه هاله است نمایان شده از دور قمر

پیش رخسار منیر تو مه افکنده سپر

دل به مضمون خط پشت لب او نرسید

آه کاین حاشیه از متن بود مشکلتر

بهر صید دل عشاق، که چشمش مرساد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷۴

 

برفروز از می و زنگ از دل آگاه ببر

بر فلک جرعه بیفشان کلف از ماه ببر

ثمری نیست دل خام که بر شاخ رسد

چند روزیش به آتشکده آه ببر

فیض، پروانه هر شمع تنک پرتو نیست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷۵

 

ای دهان تو و گفتار ز هم شیرین تر

لب لعل تو و رخسار ز هم رنگین تر

درمیان لب لعل و سخنت حیرانم

که ازین هردو کدام است زهم رنگین تر

گرچه در شرم و حیا چهره مریم مثل است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷۶

 

الفت خلق عذاب دل فرزانه شمر

هرکه بیگانه شود معنی بیگانه شمر

تلخی باده شمر تلخی جان کندن را

دهن تیغ فنا را لب پیمانه شمر

نشأه فیض به اندازه آزار دهند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷۷

 

چشم آرام مدارید ز سر منزل عمر

که سبکسیرتر ازموج بود ساحل عمر

سیل ازکوه گرانسنگ به تعجیل رود

خواب غفلت نشود سنگ ره محمل عمر

همچو برگی که پریشان شود ازبادخزان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷۸

 

تیغ الماس بر اطراف کمر دارد مهر

از صف آرایی شبنم چه خطر داردمهر؟

حسن هر روز به آیین دگر جلوه کند

هر سحر تکیه به بالین دگر دارد مهر

نیست سرگشتگی عشق به جمعی مخصوص

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷۹

 

چند روزی چو قلم سربه ته انداخته گیر

ورقی چند به بازیچه سیه ساخته گیر

نیست در عالم ناساز چو امیدثابت

خانه ها درگذر سیل فنا ساخته گیر

این گهرها که به جمعیت آن می نازی

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۹۷
۲۹۸
۲۹۹
۳۰۰
۳۰۱
۵۰۲
sunny dark_mode