گنجور

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

خواهم ای گل که ز شوق تو بگریم چندان

که شود غنچه گلزار امیدم خندان

بی تو عاشق چو به بستان گذرد بر لب جوی

آب زنجیر شود بر وی و بستان زندان

چین در ابرو مفکن چون ز تو حاجت طلبیم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

ای شده روی زمین زیر زمینم بی تو

روی بنما که عجب بی دل و دینم بی تو

نه تو را رحم که یکجا بنشینی با من

نه مرا صبر که یکدم بنشینم بی تو

چون روم طوف کنان روز فراقت به چمن

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴

 

تو پریرویی و عالم ز تو پر دیوانه

نیست خالی ز تمنای تو یک فرزانه

نیست همتای تو کس قیمت خود را بشناس

که تویی درج فلک را گهر یکدانه

شانه را چند دهد زلف تو مشاطه به دست

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷

 

ای که افسانه این دیدهٔ تر می‌پرسی

حال این غرقه به خوناب جگر می‌پرسی

نیست بر مردم روشن بصر این پوشیده

پرس ازین جان و دل سوخته گر می‌پرسی

دیده بر طلعت خوبان نگشایی زنهار

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

می زند راه دلم شکل سهی بالایی

که نمی بینمش از سروقدان همتایی

همچو گل ظاهرش از صفحه عارض لطفی

همچو مه لایحش از لوح جبین سیمایی

در صف تنگ قبایان و تنک پیرهنان

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳

 

هرگز ای شوخ سوی خسته دلی دیدی نی

حال عشاق جگرسوخته پرسیدی نی

مرد صد تشنه به خاک رهت ای آب حیات

قطره ای بر لب یک تشنه چکانیدی نی

لطف رفتار تو را هست هزاران کشته

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۵ - قصیده اخری

 

این نه قصر است همانا که بهشت دگر است

که گشاده به رخ اهل صفا هشت دراست

جای آن دارد اگر هشت بهشتش خوانند

چون ز هر نقش دراو حوروشی جلوه گر است

تابه دانش پی نظاره آن حوروشان

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۵

 

زیور خود به مسیح ار دهد آن شوخ ملیح

مهر و مه بوسه زند بر لب و دندان مسیح

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۱

 

شد نهان زابروی تو مه چو هلال اول شب

به دعا طالب مه گو بگشا گوشه لب

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۴

 

قدر من در صف عشاق تو زان پستتر است

که زنم گام ارادت به مقامات وصول

در دلم نقش شده نام گدایان درت

بس بود نامه احوال مرا مهر قبول

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۹

 

آن که نی نام به دست است مرا زو نه نشان

دست بگرفته مرا در عقب خویش کشان

اوست دست من و پا نیز به هر جا که رود

پایکوبان ز پیش می روم و دست فشان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۱۷

 

هر که گوید که به آن جان جهان نزدیکم

باشد آن دعوی نزدیکی او از دوری

وان که گوید که ازو دورم، آن دوری او

هست در پرتو نزدیکی او مستوری

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۲۶

 

گر کند جای به دل عشق جمال ازلت

چشم امید به حوران بهشتی ننهی

کی مسلم شودت عشق جمال ازلی

تا بر آفاق همه تهمت زشتی ننهی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۳۲

 

هر که بینی که پس از پرورش فقر او را

در صف زنده دلان نام به ارشاد رود

باد دعوی به سر او مبر ای خواجه مباد

که از این بی ادبی دین تو بر باد رود

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۳۴

 

هر که ایمان تو را کندن و پیوستن گفت

باید آن قول پسندیده ازو بپسندی

حاصل معنی آن کندن و پیوستن چیست؟

یعنی از خلق کنی دل، به خدا پیوندی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱

 

اعتراض است بر احکام جهاندار حکیم

عادت مرد حسد پیشه که خاکش به دهن

هر چه بیند به کف غیر فغان بردارد

که چرا داد به وی بی سبب آن را نه به من

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۲

 

صفحه دهر بود دفتر عمر همه خلق

اینچنین گفت خردمند چو اندیشه گماشت

خرم آن کس که درین دفتر پاک از همه حرف

رقم خیر کشید و اثر خیر گذاشت

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۶

 

ابلهی کو می کند موی سفید خود سیاه

از پی پیری جوانی را همه دارد امید

پیش دانایان که در بند شکار دولتند

کی بود زاغ سیه را رونق باز سفید

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۶

 

ای زده لاف خرد چند به شهوت گیری

گیسوی شاهد و زنجیر جنون جنبانی

چه جنون باشد ازین بیش که پیش زنکی

بنشینی به سر زانو و کون جنبانی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۷

 

پیش کسری ز خردمند حکیمان می رفت

سخن از سخت ترین موج درین لجه غم

وان یکی گفت که بیماری و اندوه دراز

وان دگر گفت که ناداری و پیریست به هم

سومین گفت که قرب اجل و سؤ عمل

[...]

جامی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
sunny dark_mode