گنجور

 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۷

 

گر کند میل جفا دلبر من گویم چه

ور دهد ترک من و عهد وفا گویم چه

دل ببرد از من و خون ریزدم اکنون از چشم

دارد این جرم بر این خسته روا گویم چه

پادشاهیست اگر جان بنوازد به کرم

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۹

 

نگران خم ابروی توام پیوسته

دیده جان به جمال رخ تو در بسته

کام کس زین لب لعل شکرینت ندهی

دل خلقی به چه در زلف خودی وابسته

هوش و گوش و دل و جانم همگی سوی تو شد

[...]

۹ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۰

 

پیش قد تو سهی سرو ز پا افتاده

گل ز شرم رخت ای جان به حیا افتاده

قد همچون الفت راست بگویم سرویست

سایه اش بر لب جو بر سر ما افتاده

مهر ما بر رخ چون ماه تو امروزی نیست

[...]

۸ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۱

 

آتش مهر توأم در دل و جان افتاده

جان ز هستی خود ای جان به گمان افتاده

از غم هجر تو دلسوخته ام چون لاله

سوز سودای تو تا در دل و جان افتاده

تا تو برخاسته ای در چمن جان باری

[...]

۸ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۵

 

تا غمت همچو الف در دل ما جا کرده

دل ما ترک هوای غم هر جا کرده

رو به روی غمت آورده و دل برده ز دست

از جهانی شب وصل تو تمنّا کرده

از دو چشمم همه شب خیل خیالت نرود

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۶

 

ای سلاطین جهان پیش رخت بنده شده

وز دم عیسویت جان جهان زنده شده

از حیای سر زلف تو بنفشه در باغ

پیش خاک کف پای تو سرافکنده شده

هر سحرگاه به پروانه ماه رخ تو

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۳

 

دل من از غم تو گرد جهان گردیده

ناکسم من به جهان چون رخ تو گردیده

حال مسکین دل ما را تو چه پرسی آخر

حال او چون سر زلفین تو شد شوریده

صبر گفتی بکن ای دوست به ایام فراق

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۰

 

تو که خورشید جهانی به جهان می تابی

از چه رو با من بیچاره چنین در تابی

آخر ای جان چه سبب همچو سر زلف بتان

با من دلشده دایم تو چنین برتابی

آخر ای دیده مهجور ستم دیده چرا

[...]

۱۱ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۷

 

تا کی ای دیده دل اندر رخ جانان بندی

مدّتی با غم زلف مهی اندر بندی

بس جفا می رود اندر غم هجران بر من

تا کی ای جان ستم و جور به ما بپسندی

نقش رویت نرود هرگزم از دیده جان

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸۱

 

گلبن وصل ز باغ دل ما برکندی

آتشی از لب لعلت به جهان افکندی

گل به باغست و چمن خرّم و وقت طربست

ما چنین بی دل و بی یار مگر بپسندی

تن ضعیفست و دلم غمزده و وقت بهار

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸۳

 

گر شبی روی چو ماه تو دو چشمم دیدی

کی چنین شیفته در گرد جهان گردیدی

دل من گر قد چون سرو تو دیدی در باغ

درد از آن قامت و بالای تو در دم چیدی

راستی گر ننهادی به خطت سر چو قلم

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸۶

 

ای که ز دولت و اقبال تو برخورداری

برخور از عمر و جوانی که تو در خور داری

چون دلت می دهد ای سنگدل عهد شکن

بی خطایی که ازین غمزده دل برداری

دل نداری و گرت هست دلش نتوان گفت

[...]

۹ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۴

 

حاش لله که مرا جز تو بود دلداری

یا دلم غیر غم عشق گزیند یاری

غم حال من بی دل بخور امروز که نیست

به جهانم بجز از عشق رخت غمخواری

زارم از عشق رخ خوب تو دریاب مرا

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۶

 

نیست یاری به جهان مثل تو کس دلداری

چابکی سروقدی سیم بری عیاری

خلق گویند که بدخوست برو ترکش کن

چون توانم که کنم ترک چنان دلداری

در حریم حرم وصل تو خواهم که کنم

[...]

۱۴ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۷

 

به امیدی که برآید مه رویت سحری

یا بیابم ز نسیم سر زلفت خبری

همه شب شمع صفت در غم رویت تا روز

می کنم گریه که از صبح بیابم اثری

همچو خاکم به سر کوی امیدت ساکن

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۹

 

چه شود گر فکند بر من مسکین نظری

یا بپرسد ز دل سوخته خرمن خبری

روز من تیره شد از جور فراقت صنما

شب هجر تو همانا که ندارد سحری

گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی

[...]

۸ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۸

 

وقت آنست که بر ما نظری اندازی

بیش از اینم به سر بوته ی غم نگدازی

تو چو خورشید جهانی و منم ذرّه صفت

چه شود گر نظر مهر به ما اندازی

تو کریمی و رحیمی و من از خاکم و خشت

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۴

 

بو که آن ماه من اندر چمن آید روزی

حال زار منش اندر نظر آید روزی

گرچه پیچید عنان از من بیچاره به خشم

خبری زان بت بدخو مگر آید روزی

ورچه مستست چو آن نرگس رعنا همه روز

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۸

 

من تو را دارم و جز لطف توأم نیست کسی

در جهانم نبود غیر تو فریادرسی

نفسی بی تو نیارم زدن ای جان گرچه

نکنی یاد من خسته به عمری نفسی

هرکسی راست هوایی و خیالی در سر

[...]

۹ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۹

 

تا نفس هست به یاد تو برآرم نفسی

ناکسم گر فکنم جز تو نظر سوی کسی

بر دلت گر گذرم نیست عجب ای دل و دین

زآنکه بر بخت جهان می گذری هر نفسی

نقطه خال سیاهی که تو بر لب داری

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
 
تعداد کل نتایج: ۲۱۲