امامی هروی » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱۴
مردم چشم من و آرزوی خاک درت
مرکز دردی و در داره درمانی
امامی هروی » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱۴
سرورا گرچه مرا رنج ره و زحمت جسم
و الهی کرده ز جور فلک و حیرانی
امامی هروی » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱۴
ای امامی سخن انصاف که در روی زمین
نیست امروز نظیر قلمت برهانی
امامی هروی » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱۴
سخنت جان سخن بودی اگر فیض ازل
کردی از روح قدس جسم سخن را جانی
امامی هروی » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱۴
نیست الا سخن خوب تو نزلی لایق
از عقول ار سوی ارواح رسد مهمانی
امامی هروی » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱۴
دارم امید بجود ازلی کز رحمت
کند از وصل تو اندر حق من احسانی
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۶
گر گریزی به ملولی ز من سودایی
روکشان دست گزان جانب جان بازآیی
زین خیالی که کشان کرد تو را دست بکش
دست از او گر نکشی دست پشیمان خایی
رو بدو آر و بگو خواجه کجا میکشیم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸۹
ای که تو چشمه حیوان و بهار چمنی
چو منی تو خود خود را کی بگوید چو منی
من شبم تو مه بدری مگریز از شب خویش
مه کی باشد که تو خورشید دو صد انجمی
پاسبان در تو ماه برین بام فلک
[...]
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۲
لاف سرپنجگی و دعوی مردی بگذار
عاجز نفس فرومایه، چه مردی، چه زنی
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۲
گرت از دست بر آید دهنی شیرین کن
مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹۵
ای اگر بوی بری از نفسِ خرّمِ می
معجزِ عیسیِ مریم به تو بنماید وَی
تا به جانت نرسد ذوق نیابی وه وه
تا تجرّع نکنی قدر ندانی هَی هَی
معتقد باش به مستانِ برانداخته دین
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷۹
نوبهار آمد و بگذشت به شادی مه دی
اینک اینک که سراپای گل و آتش وی
بعد ازین جامه لطیف و تنک و تر پوشند
چو گل تازه بتان ختن و خلخ و ری
نازنینا، عرق از روی تو بر گل بچکید
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن
عمده الملک یمین دول و دین که بود
اتفاق همه کور است خصال و سیری
ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن
گر ز بار غمت از پای در آمد دل من
دستگیری کن و از عین عنایت نظری
ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن
بگریبان دلم چنگ غم اندر زده ئی
ترسم ای شادی جان زانکه بگیرد سحری
ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن
از تو محرومم و این شیوه فضل و هنر است
دور بادا ز من این فضل و نباشد هنری
ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن
طوطی جان بهوای شکر الفاظت
عزم دارد که گرش باز شود بال و پری
ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن
ای ز لفظ تو سخن یافته آن نظم و نسق
که بود نزد خرد در بر او مختصری
ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن
پرتو مشعله رای جهان آرایت
گر کشد شعله بر افلاک شود زو شرری