گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۹

 

گر دل عاشقم از عشق تو رنجور شود

کلبه جان ز بلاهای تو معمور شود

هست روشن به رخت دیده، اگر خاک رهت

باز در دیده کشم، نور علی نور شود

گشت اعمی، چو خط سبز ترا دید رقیب

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴

 

هرکه او نام تو گوید دم او نور شود

ظلمت غیر تو از جان ودلش دور شود

آفتاب ارنبود از رخ چون خورشیدت

سربسر عرصه آفاق پر از نور شود

ماه روی تو مدد گر نکند هر روزش

[...]

سیف فرغانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۷۷

 

عشق یک پرده از آن عاشق پر نور شود

تا به چشم بد اگر کس نگرد کور شود

حلقه دام گرفتاری ما آزادی است

سایه سرو مباد از سر ما دور شود

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode