گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

خنده ای زد دهنت رسته دندان بنمود

وز رگ جان گره غصه به دندان بگشود

هست گویی ز لطافت ذقنت وز خوبان

کس درین عرصه چو تو گوی لطافت نربود

جیب جانم که شد از دست غمت چاک بدوز

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

هر که از میکده عشق تو بویی شنود

تا زید مست زید چون برود مست رود

وان کزین میکده بویی به مشامش نرسد

اینقدر دولت اوبس که به این می گرود

کشتزاریست عجب عرصه گیتی که در او

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۹

 

ایکه گویی که بحسن سخن من اهلی

اضطرابی ننمود و لب تحسین نگشود

بخدایی که مرا گنج معانی داده ست

که بسرمایه کس همت من نیست حسود

لیکنم دیده و دل جان سخن می طلبد

[...]

اهلی شیرازی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - ایضا فی مدح مختارالدوله میرزا شاه ولی

 

سدهٔ آصفیش بود سلیمان به سجود

میرزا شاه ولی والی اقلیم وجود

آن که از واسطهٔ باس خلایق خالق

قامت دولتش آراست به تشریف خلود

وانکه از بهر نگهبانی ذاتش همه را

[...]

محتشم کاشانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

این نه خط است که آرایش حسن تو فزود

سایه ی زلف سیاه تو رخت کرد کبود

این نه خط است که آرایش او خواست چو دود

دود آه من از آیینهٔ او عکس نمود

خط او سر زد و شادم که به عشاق او را

[...]

سحاب اصفهانی
 

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵ - ایضاقطعه ای است در نکوهش و شکایت از همو

 

خسروا جز دل من بنده که خود قابل نیست

کو خرابی که نه در ملک تو آباد بود

شکوه ها دارم اما ز فلک زان که فلک

یار اوباش شود یاور اوغاد بود

ندهد سیم و زر آن را که نه هم چون شب و روز

[...]

قائم مقام فراهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

چرخ نیلی به گل از مشک ترت غالیه سود

که به گل گفت که خورشید نشاید اندود

خانه ها کرد سیه حسن تو و ز تخم عمل

سبز شد سنبل خط وانچه همی کشت درود

دود از آتش همه رسم است که اول خیزد

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

غوشه کردیم به جوهر می گلگون افزود

راست شد راست که کم نیست کهَر هم ز کبود

جز توکت کاست خط و مبلغی افزود به حسن

نشنیدیم زیانی که شود مایه سود

آخرش آن گره از طره گشادم با دست

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۱

 

دولت وصل تو را طالب غیبیم و شهود

همه را در ره سودات زیان مایه سود

والی ار مهر نورزد چه ورا حاصل بود

سعدی ار عشق نبازد چکند ملک وجود

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۵

 

روزی آبستن شب های غم و آتش و دود

ترسم آید به وجود

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۵

 

بر مراد عدمی چند کنی نفی وجود

از در غیب و شهود

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۹

 

ایمن از عیش و عزا بی خبر از غیب و شهود

فارغ از این غم و این ماتم و این آتش و دود

دور از این رامش و این حجله و این سور و سرود

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۰

 

مهرت آورد ملایک بر آدم بسجود

حکمت آورد ازین پرده عدم را بوجود

دوزخ از شعله نار غضب تو سوزان

خلد از انعام نعیم تو مخلد بخلود

آدم آنست که داغ تو به پیشانی داشت

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی است

ولی چگونه مگس از پی شکر نرود

بپوش دامنِ عفوی به ذلت منِ مست

که آبروی شریعت به این قدر نرود

خستگان را که طلب باشد و قوت نبود

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

رفت و دل رفت ز ره کز پی آن ماه شود

این رفیقی است که صدمرحله همراه شود

جای پا سر به قدم باز نهم در همه عمر

رهروی را که به رفتار تو از راه شود

رسدش دست به دامان حکیمی بینا

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۴

 

برد تا ذل غیاب تو ز دل عز شهود

داد برباد عدم یاد توام خاک وجود

حسرت وصل نشاندم همه در آتش و دود

آتش هجر ببرد آب من خاک آلود

صفایی جندقی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۲ - در تهنیت عید قربان

 

آصفا خاطر جیحون ز تالم فرسود

گرچه اغلب ز عطایت بتنعم آسود

چه غم ار ملکت موروث مرا خصم ربود

کز بتول آنکه خداوندی جیحونش بود

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۵ - در ولادت باسعادت در درج اصطفا حضرت خاتم انبیا علیه آلاف التحیه و الثنا

 

عید از ایمن غیب آمد و آورد زجود

آنچه موسی شده مدهوش جمالش بشهود

فروردین هم سوی میقات دمن کرد ورود

ساخت جلوه ید بیضای شقایق زخدود

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۵ - در ولادت باسعادت در درج اصطفا حضرت خاتم انبیا علیه آلاف التحیه و الثنا

 

درضمیرش چو زحق رتبه الهام غنود

هوش او گرزن تاثیر زاجرام ربود

بست جهدش طرق ننگ و در نام گشود

ملک را دوره اش از هرجهتی نام فزود

جیحون یزدی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode