گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

رزبان گفت که این لعبتکان بیگنهند

هیچ شک نیست که از نسبت خورشید و مهند

از سوی ناف و ز پشت دو گرانمایه شهند

عیبشان نیست اگر مادرکانشان سیهند

منوچهری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

عاشقان تا ز کمند غم عشقت نرهند

دل محنت زده بر جان بلاکش ننهند

بیدلانی که گرفتار خم زلف تو اند

تا قیامت ز پریشانی و سودا نرهند

بندگانی که کنند ار کرمت آزادی

[...]

ابن یمین
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۲

 

هر عوانی که درین بزمگه شر و فساد

تار صد حیله به هر لحظه ازو ساز دهند

به ازان نیست که در موج فنا غوطه خورد

تا وی از خلق خود و خلق ز وی باز رهند

جامی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

با هم افسوس بتانی که در این ملک شهند

دست دادند که دستی بدل ما ننهند

دل و جان، از دو نگه میبری و دلشدگان

یک نگه دیده و در حسرت دیگر نگهند

رسته از زاری ایشان ز جفایت خلقی

[...]

آذر بیگدلی
 
 
sunny dark_mode