گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹

 

چون خیالت گذر آرد به در مسکن چشم

جوشش نور به هم در شکند روزن چشم

مشت سوزن به دلم زان مژه تا ریخته اند

گریه از پارهٔ دل دوخته پیراهن چشم

از دلم تا به در دیده صد آتشکده ساخت

[...]

عرفی
 
 
sunny dark_mode