گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰۸

 

در خور مزد فلک کار به آدم دارد

خوردن نعمت عالم غم عالم دارد

نخل خشکی است کزاو دست کشیده است بهار

هر که را عشق ز آفات مسلم دارد

ماتم و سور جهان دست در آغوش همند

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹۴

 

بی‌نمک از نمک غیر توهم دارد

لب بام است ‌که اظهار تکلم دارد

جای اشک از مژهٔ تیغ حیا جوهر ریخت

چقدر حسرت زخم تو تبسم دارد

بی‌تو اظهار اثر خجلت معدومی ماست

[...]

بیدل دهلوی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸

 

آن که یک ذره غمت در دل پر غم دارد

اگر انصاف دهد عیش دو عالم دارد

دیده با قد تو کی سایه طوبی جوید

سینه با داغ تو کی خواهش مرهم دارد

کم و بیش آن که به دو چشم ترحم داری

[...]

فروغی بسطامی
 
 
sunny dark_mode