گنجور

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

تا نفس هست به روی تو برآید نفسم

ور کنم بی تو نظر سوی کسی هیچ کسم

در تمنای تو شد عمر و نمی‌دانم من

کاخرالامر به مقصود رسم یا نرسم

مشکن بال نشاطم تو به پیمان‌شکنی

[...]

همام تبریزی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴

 

تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم

ور به غیر از تو بود، هیچکسم هیچکسم

هر کجا تیر جفای تو، من آنجا سپرم

هر کجا خوان هوای تو، من آنجا مگسم

پس ازین دست من و دامن سودای شما

[...]

سلمان ساوجی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۷

 

نیست بر دولت وصل تو شبی دست رسم

از سر لطف خود ای دوست به فریاد رسم

نیست ما را بجز از لطف تو فریادرسی

نبود جز غم و اندوه جهان هیچ کسم

مه و خورشید جهانتاب چو بر ما گذرند

[...]

جهان ملک خاتون
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰

 

نیست جز رخ به کف پای تو سودن هوسم

دارم امید که مبذول بود ملتمسم

من که باشم که کنم هم‌نفسی با چو تویی

اینقدر بس که به یاد تو برآید نفسم

می‌روم گاه به پا گاه به سر در ره عشق

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۸

 

هست کحل بصر از خاک ره او هوسم

لیک ترسم که شوم خاک و بگردش نرسم

با تو چون در سخن آیم؟ که ترا چون بینم

آتش شوق تو در سینه بسوزد نفسم

شمع من چون تو بخلوتگه عشرت باشی

[...]

اهلی شیرازی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۷

 

گر به می خوردن پیدا نبود دست رسم

می کشم جام نهان تا که برآید نفسم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۳

 

چرخ کز داغ غمت سوخت بر آتش چوخسم

تا به دامانت رسم

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۷

 

رحمی ای عشق که من مانده بچنگ هوسم

رحمت ای شحنه و برهان تو زقید عسسم

هر کجا شمع رخی طوف چو پروانه کنم

هر کجا قند لبی هست من آنجا مگسم

هر کجا یوسف مصریست زلیخا لقبم

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱ - در عزیمت خامس آل عبا (ع)

 

شه بصد جهد برون زد علم از عالم جسم

لیکن افتاد دل از عالم روحش بطلسم

دید زارواح رسل تا بملایک همه قسم

هردمش از پی نصرت همه خوانند باسم

جیحون یزدی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

گر من سوخته بر شاهد خوبان برسم

پشت شاهین شکند شهپر بال مگسم

عاجز نفس شدم سنگ دل از صحبت او

مرغ باغ ارمم هم نفس خار و خسم

طوطیان در چمن هند به شکر شکنی

[...]

وفایی مهابادی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴

 

دیوهائی که سلیمان را بشکسته طلسم

هیچ نشنیده ز حق معنی و از یزدان اسم

هر یکی آمده با شیطان روحی بدو جسم

برزخ جانوران بود در ایشان همه قسم

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

کنیت احمدی آمد به هواخواهی اسم

«نایب السلطنه» شد جان شهنشه را جسم

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode