کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱
ما درین دیر فتادیم هم از روز الست
رند و دیوانه و تلاش و خراباتی و مست
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱
عشق را در حرم کعبه و بتخانه یکی است
رند میخانهنشین زاهد سجادهپرست
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱
هرچه در چشم به جز صورت معشوق خطاست
هرچه در دست به جز دامن مقصود به دست
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
دل مسکین مرا خار جفای تو بخست
راه خوابم به شب هجر خیال تو ببست
این همه جور و جفا کز تو به ما می آید
دل بیچاره ی ما عهد تو هرگز نشکست
گر سرم می رود از عشق نگردانم روی
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸
تا دلم با غم روی تو به شادی بنشست
جان فدا کرد جهان وز همه عالم وراست
هیچ امیدم صنما بر شب هشیاری نیست
که شدم مست می عشق تو از روز الست
غمزه ات دوش چنین گفت که کامت بدهم
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانهکشی شهره شدم روز الست
من همان دم که وضو ساختم از چشمهٔ عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶
زلفآشفته و خِویکرده و خندانلب و مست
پیرهنچاک و غزلخوان و صُراحی در دست
نرگسش عَربدهجوی و لبش افسوسکنان
نیم شب، دوش به بالین من آمد، بنشست
سر فرا گوش من آورد به آوازِ حزین
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۵۸
پیش ازان دم که قلم نقش کند حرف نخست
داشت طفل دل من لوح وفای تو درست
کار بر خسته دلان همچو قبا تنگ مگیر
گرچه بر قامت تو خلعت حسن آمده چست
اشک خود را ز نظر غرقه به خون می رانم
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴ - ایضا له
مانده در کوی مغان تا ابدم عاشق و مست
که شدم شیفته مغبچگان روز الست
سر نهم پیش قدح همچو صراحی هر دم
در خرابات مغان تا شده ام باده پرست
رفتم از دست ز تشویر خمار ای ساقی
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳
آن مه ترک چون گل خنده زنان دی بدمست
قدح باده چو لعل لب خونخوار بدست
از دل سوخته پیشش چو کباب آوردیم
کام او سوخت لبش گفت کبابی گرم است
گفتم ای جان جهان سوختم از هجر تو من
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
تا ابد عاشق حسن توام از روز الست
از ازل تا به ابد عشق من و حسن تو هست
اشک همچون می لعل از نظرم چیست روان
شیشه دل اگر از سنگ جفایت بشکست
گر مشرف نکنی گوشه مخمور فراق
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸
صبر تلخ است و دوای من خونین جگر است
داروی درد من از درد جگر سوزتر است
چون ننالم که رقیبش بجفا می کشدم
وین که او آگه ازین نیست جفای دگرست
منم آن دلشده پروانه که جا بر سر شمع
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۶۳ - مقصود
اهلی از گفتن و ناگفتن غم پا بگل است
بیزبان فهم شود قصه اش آخر دو دلست
شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول
گفت دیروز طبیبی که تب یار شکست
لله الحمد که امروز به صحت پیوست
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت اول
گفت دندانم زخوردن گشته سست
ناید از وی شغل خاییدن درست
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش سوم - قسمت دوم
نادیدن و دیدن رخت هر دو نکوست
خشم تو و مستی خمار تو خوش است
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
مخفت ای دیده چندان غافل و مست
چو هشیاران برآور در جهان دست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۴۳
نه همین موج ز آمد شد خود بی خبرست
هیچ کس را خبر از آمدن و رفتن نیست
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
وقت آن شد که ز میخانه در آیم سر مست
لب ساغر بلب و طره ی ساقی در دست
کف زنان، دست فشان، از دو جهان بر دو جهان
پرده بردارم و بیرون فکنم هرچه که هست
تا که آید بمیان تیغ برآرم ز نیام
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مذمت مال و مالداری
از زبان سوسن آزاده ام آمد به گوش
کاندرین دیر کهن حال سبک باران خوشست
حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلی است
تا نپنداری که احوال جهانداران خوشست