×
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵
نه ز احوال دل بیخبرانت، خبری است
نه به سر وقت جگر سوختگانت، گذری است
گفتهای، باد صبا با تو بگوید، خبرم
این خبر پیش کسی گو، که شبش را سحری است
بر سرم آنچه ز تنها و فراقت، شبها
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶
بویی از خاک رهت، همره باد سحری است
رنگی از حسن رخت، مایه گلبرگ طری، است
دم ز زلف تو زنم، زان دم من مشکین است
سخن از لعل تو گویم، سخنم، زان شکری است
جز صبا محرم من نیست، ولی چندانم،
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۹
دیدن تازه خطان شاهد بالغ نظری است
واله آیه رحمت نشدن بی بصری است
بر خود از خجلت آن موی میان می پیچد
مور هر چند که مشهور به نازک کمری است
ناله من چه کند با تو که شور محشر
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱
آفتاب از نفس صبح قیامت اثری است
آتش از گرمی روزش خبر معتبری است
زلف، مخصوص رخ موی میانان باشد
سنبلی هست درآویخته هر جا کمری است
همچو الماس دم تیشهٔ او کارگر است
[...]