گنجور

فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶

 

رتبه حسن بلندست چه حاجت به نقاب

بهر منع نگهی کز مژه کوتاهتر است

فصیحی هروی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

حاصل سوختگان در ره برق خطر است

لشکری آفتش از مور و ملخ بیشتر است

مگذران نوبت ما ساقی اگر شیفته ایم

نیست این بیخودی از باده، ز جای دگر است

داغ بر پیکرم افزون بود از جوهر تیغ

[...]

سلیم تهرانی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

رفت پیری چو ز حد، مرگ گوارنده تر است

شربت مرگ درین شیر بجای شکر است

میرسد قاصد پیری،ز عصا نامه بکف

زندگی رفته، اجل آمده، کاینش خبر است

زهر آوازه مرگی، بگشا دیده ز خواب

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۴

 

گوشمالی ز فلک، گوش ترا به ز در است

صفحه سیلی استاد از این نکته پر است

واعظ قزوینی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۲

 

دوری منزلم از بسکه ندامت اثر است

سودن دست ز پا یک دو قدم پیشتر است

عالمی سوخت ‌نفس‌، در طلب‌و رفت به‌باد

فکر شبگیر رها کن ‌که همینت سحر است

قطرهٔ ما به طلب پا زد و از رنج آسود

[...]

بیدل دهلوی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

صورت اندیش کی از معنی ما باخبر است؟

پای خوابیده چه داند که چه در زیر سر است؟

باخبر بودن از آیین جهان نیست کمال

کامل آن است که از غیر خدا بی خبر است

به قدم سیر جهان کار هوسناکان است

[...]

سعیدا
 

قائم مقام فراهانی » منشآت » رساله‌ها » رساله عروضیه

 

نامور خسرو و خصم افکن عباس شه، آنک

پای تا سر همه زیبنده تاج و کمر است

قائم مقام فراهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

در گهر غیرت هفتاد گرامی پسر است

آن پری دخت که مامش خم و تاکش پدر است

تا میان در به صلیب است وسبوبر به سراست

مر مرا تاج ز خورشید و ز جوزا کمر است

شهر از آن اختر عقرب سپر آزرده و من

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

زاغ...گی آن کرکس ... فراست

کش همی پهنه ... جهان زیر پر است

من و زین مردم... تظلم حاشاک

همه فریادم از این طارم...کر است

گو بفرما عدد موی زهار زن خویش

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۶۳ - به احمد صفائی نوشته

 

گرچه تلخ آب و زمین شور و گزوگزنه گیاه

شوره تا بیخ گلو ریگ روان تا کمر است

بر ریاض ای هنری باغ بست با همه عیب

فر این فضل که تاریخ تو باغ هنر است

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

منظر روی بتان قبله اهل نظر است

نظر پاک بکعبه است نه جای دگر است

گر مراد تو زدیده است همان حلقه چشم

نرگس باغ باین قاعده صاحب نظراست

بودی ار بال و پرم سوختیم پرتو شمع

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰

 

از دل سخت تو کز سنگ سیه سخت‌تر است

می‌توان یافت که آه دل ما بی‌اثر است

من و سودای غمت گر همه جان در خطراست

من و خاک قدمت گر همه خون در هدر است

آن که کرد از غم عشق تو ملامت ما را

[...]

فروغی بسطامی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۱۲ - عطار نیشابوری رَوَّحَ اللّهُ رَوْحَهُ

 

برگذر ای دل غافل که جهان درگذر است

خود همه کارجهان رنج دل و دردسر است

خاکساری که به خواری به جهان ننگرد او

بر سرش خاک که از خاک بسی خوارتر است

جملهٔ زیر زمین گر به حقیقت نگری

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

همه را چشم عنایت زتو شیرین پسر است

من تعنت نکنم هرچه تو باری شکر است

دی برویم نظری کرد و دوایم فرمود

می ندانست که بیماری من از نظر است

گل بصد ناز شکفته است تو در خواب هنوز

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۸

 

هرزه گردی نه سزای چو تو شیرین پسر است

کار رندان دگر و شیوۀ خوبان دگر است

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۴۷

 

تا سر زلف تو در دست نسیم سحر است

راز سربستۀ ما در همه عالم سمر است

زاهد ار طعنه بعشاق زند معذور است

کار عاقل دگر و شیوۀ مجنون دگر است

نیر تبریزی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح کنزالامجاد و فخرالاوتاد مروج الادباء آقا علی آقا زید عزه

 

بسکه شیرین حرکات آن پسر سیمبر است

پای تا سر همه قند است و سراپا شکر است

گنجی از نقره نهان کرده به پیراهن خویش

بنگرید آن پسر از حسن عجب معتبر است

برکمر تازده آن موی میان دست غرور

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲

 

این قلمدان که دروکلک شه نامور است

ملجا لوح و قلم فخر قضا و قدر است

تختت فرخنده فر ناصردین شه عرشی است

کاین نکو جعبه بران مصدر نفع و ضرر است

چون زفتح و ظفر صرف بود خامه شاه

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۴ - وله

 

گفت شوال کت این نیز خطائی دگر است

تن بود مرکب جان آنچه قوی نیک تر است

مرکب ارماند زره کوشش راکب هدر است

جان بعقبی زتن اندر خور خلد و سقر است

جیحون یزدی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode