گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷

 

فقر وارستگی است از غم هر نیک و بدی

نه که سر بار شود فکر کلاه نمدی

خلق مرغان اسیرند که در یک قفسند

زان میان از که توان داشت امید مددی

غنچه در باغ جهان نیز چو من با دل تنگ

[...]

کلیم
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۶

 

جهدکن تا نروی بر اثر نیک و بدی

که خضر نیز درین بادیه دام است وددی

تاگلستان تو در سبزهٔ خط ‌گشت نهان

دیده‌ای نیست‌ که چون لاله ندارد رمدی

داغها در دل خون گشته مهیا دارم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۷

 

کیستم من نفس سوختهٔ منجمدی

دل خون‌ گشته و گل‌ کرده غبار جسدی

نقش تصویر خیالی ز اثر نومیدم

دعوی‌ام شوخی و مستی و ندارم سندی

وصل جستم دو جهان جلوه دچارم‌ کردند

[...]

بیدل دهلوی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۳

 

چشم خاصان به تو مشغول ز هر چهر و قدی

جان پاکان به تو مشعوف ز هر نیک و بدی

تو به هردل که گذشتی و درو جای شدی

تو به هرجا که فرود آمدی و خیمه زدی

صفایی جندقی
 
 
sunny dark_mode