گنجور

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۱ - در مدح صدر کمال‌الدین عارض

 

ای عاقلهٔ چرخ به نام تو مباهی

نام تو بهین وصف سپیدی و سیاهی

ای چهرهٔ ملک از قلم کاه‌ربایت

لعلی که چو یاقوت نترسد ز تباهی

تا جاه عریض تو بود عارض این ملک

[...]

انوری
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

می‌کند بوی تو با باد صبا همراهی

خلق را می‌دهد از بوی بهشت آگاهی

اثر کفر نماندی به جهان از رویت

گر نکردی سر زلفت مدد گمراهی

خجلم زان که به رخسار تو گویم ماهی

[...]

همام تبریزی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۰

 

ای صبا با دم من کن نفسی همراهی

بسوی شاه بر از من سخنی گر خواهی

قدوه و عمدهٔ شاهان جهان غازان را

از پریشانی این ملک بده آگاهی

گو دراین مصر که فرعون در او صد بیش است

[...]

سیف فرغانی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸

 

سحرم هاتف میخانه به دولت‌خواهی

گفت بازآی که دیرینه این درگاهی

همچو جم جرعه ما کش که ز سرّ دو جهان

پرتو جام جهان‌بین دهدت آگاهی

بر در میکده رندان قلندر باشند

[...]

حافظ
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶

 

پاک دار آینه ات آینه اللهی

گر در آیینه جان صورت حق می خواهی

گر شوی خاک نشین بر در میخانه چو ما

ملک جاوید بدست آری و شاهنشاهی

هر که را آتش سودای تو در دل نگرفت

[...]

نسیمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۵۹

 

ای در اقلیم معانی زده کوس شاهی

بنده امر و مطیع تو ز مه تا ماهی

هر که خاک ره تو تاج سر خود نکند

پیش ارباب معانی بود از بی راهی

هست افکار تو مشاطه ابکار غیوب

[...]

حسین خوارزمی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵ - استقبال از همام تبریزی

 

منم و بادیهٔ عشق و دل آگاهی

کس به جایی نرسد جز به چنین همراهی

بیش در خرمنم آتش مزن ای ماه و بترس

که برآید ز منِ سوخته خرمن آهی

سال‌ها شد که به سودای همین بیمارم

[...]

خیالی بخارایی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۲۶

 

چیست خور در خم این دایره خرگاهی

عکسی از شعشعه طلعت شاهنشاهی

آن که خورشید ازل دوخته از رشته نور

بر قد دولت او خلعت ظل اللهی

بر در بار جلالش به تواضع باشند

[...]

جامی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۳ - تاریخ علم

 

زیب عالم علم شاه خلیل الله است

که سر قدر رسانیده ز مه تا ماهی

علمی ساخته الحق که چو گردید بلند

دست اندیشه‌اش از ذیل کند کوتاهی

علم پایه بلندی که در او شقه چرخ

[...]

وحشی بافقی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸

 

ای گدایی درت مایه صاحب جاهی

فخرها کرده بدوران تو شاهنشاهی

مانده سر گشته بره چرخ هم از گام نخست

خواست با پایه ی قدر تو کند همراهی

خاک پای تو بود چشمه ی حیوان و رسید

[...]

نشاط اصفهانی
 

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - فضیلت و شرافت فقر

 

اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل

کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی

خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر

پای دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی

ملا احمد نراقی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

بر در میکده رندان قلندر باشند

که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی

اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل

کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۰ - نادری کازرونی

 

شد ربوبیت او کنه عبودیت تو

ترک خود گیر و نگر نبودت ار آگاهی

راه او رو جز ازو پا بکش و دست بدار

خود به خود آی وزخود بین که که را می‌خواهی

رضاقلی خان هدایت
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

در طواف حرمم گفت بگوش آگاهی

حلقه میکده را هم به ادب زن گاهی

بینی از مروه میخانه صفای رخ دوست

گر کنی سعی و در آن حلقه بیابی راهی

نیست در صومعه سودی بخرابات گرای

[...]

صفی علیشاه
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۷ - معجزه حضرت موسی بن جعفر (ع)

 

بهر تو زنده کنم گاو تو را اگر خواهی

تا شود بر تو عیان دعوی سر اللهی

صامت بروجردی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

آفتابی‌ست در این چرخ مبینش ماهی

فیلسوفی‌ست بر این تخت مخوانش شاهی

عالم با هنری خسرو کار آگاهی

ملک با خردی شاه عدالت‌خواهی

ادیب الممالک
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۶ - نظر تو همه تقصیر و خرد کوتاهی

 

نظر تو همه تقصیر و خرد کوتاهی

نرسی جز به تقاضای کلیم اللهی

راه کور است بخود غوطه زن ای سالک راه

جاده را گم نکند در ته دریا ماهی

حاجتی پیش سلاطین نبرد مرد غیور

[...]

اقبال لاهوری
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

گر سوی ملک عدم باز بیابی راهی

شاید از سر وجودت بدهند آگاهی

تو گر از چاه طبیعت بدر آئی بیرون

یوسف مملکت مصری و صاحب جاهی

در ره مصر حقیقت که هزاران خطر است

[...]

غروی اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳

 

گفت دانا پدری با پسر از آگاهی

آن بیابی که برای دگران میخواهی

راست رو باش چو ماهی که خوری آب زلال

نه چو خرچنگ خوری آب گل از کجراهی

آخر کار اگر چاره نباشد جز مرک

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode