گنجور

حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳۲

 

خسروا دادگرا شیردلا بحرکفا

ای جلال تو به انواع هنر ارزانی

همه آفاق گرفت و همه اطراف گشاد

صیت مسعودی و آوازهٔ شه سلطانی

گفته باشد مگرت ملهم غیب احوالم

[...]

حافظ
 

حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳۳

 

ساقیا باده که اکسیر حیات است بیار

تا تن خاکی من عین بقا گردانی

چشم بر دور قدح دارم و جان بر کف دست

به سر خواجه که تا آن ندهی نستانی

همچو گل بر چمن از باد میفشان دامن

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۲

 

احمد الله علی معدلة السلطان

احمد شیخ اویس حسن ایلخانی

خان بن خان و شهنشاه شهنشاه نژاد

آن که می‌زیبد اگر جان جهانش خوانی

دیده نادیده به اقبال تو ایمان آورد

[...]

حافظ
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۲

 

تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟

بخدا، گر ز خدا یک سر مو می دانی

سر و سامان جهان تفرقه دارد در پی

جندا وقت خوش بی سر و بی سامانی

اندرین شهر که درمان طلبان بسیارند

[...]

قاسم انوار
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - ایضا فی مدح محمدخان ترکمان گفته شده

 

دوستان مژده که از موهبت سبحانی

می‌رسد رایت منصور محمد خانی

رایتی کرد سر علمش گردیده

همچو پروانهٔ جانباز مه نورانی

رایت رفعتش افکنده لباسی دربر

[...]

محتشم کاشانی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۵

 

دل ز بیداد تو رو کرد به آبادانی

در نظر، برگ گل و لاله کند پیکانی

در تماشای در و بام تو چون مهر منیر

هر سر موی کند بر بدنم مژگانی

از بد و نیک جهان، روی فراهم نکشم

[...]

قدسی مشهدی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

ایکه در دلبری و مهر نبودت ثانی

چه شد آن لطف تو در هر نگه پنهانی

مانه آنیم که بی‌مهر و وفا می‌خوانی

دل ما با تو چنانست که خود میدانی

مشتاق اصفهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۳

 

ای شه کون و مکان ای علی عمرانی

که گدایان تو را عار بود سلطانی

دل ما جلوه گه تست نباشد عجبی

زآنکه خورشید فزون تابد در ویرانی

توئی ای نور خدا نقطه پرگار وجود

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳

 

من و عشق تو اگر کفر و اگر ایمانی

من و شوق تو اگر نور و اگر نیرانی

من و زهر تو که هم زهری و هم تریاقی

من و درد تو که هم دردی و هم درمانی

جلوه کن جلوه که هم ماهی و هم خورشیدی

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴

 

گرچه آن زلف سیه را تو نمی‌لرزانی

پس چرا نافهٔ چین است بدین ارزانی

چون دو زلف تو پراکنده و سرگردانم

که تو یک بار مرا گرد سرت گردانی

مار زلفین بتان حلقه به رخسار زند

[...]

فروغی بسطامی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode