گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹

 

شب عشاق ز روز دگران در پیش است

مرگ این طایفه، بسیار، ز جان در پیش است

من همان روز که جولان تو دیدم گفتم

که فراموشی ام ز دست و عنان در پیش است

چه غم از پرده دری های نمیم است مرا

[...]

عرفی
 
 
sunny dark_mode