گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷

 

دل نمانده‌ست که گوی خم چوگان تو نیست

خصم را پای گریز از سر میدان تو نیست

تا سر زلف پریشان تو در جمع آمد

هیچ مجموع ندانم که پریشان تو نیست

در تو حیرانم و اوصاف معانی که تو راست

[...]

سعدی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۹

 

در سراپای شهید غم پنهان تو نیست

گل زخمی که نظرکرده مژگان تو نیست

جای آن است که بیتابی سیماب کند

یک نفس گر سر آیینه به دامان تو نیست

گریه ابر ندارد نمک اشک مرا

[...]

اسیر شهرستانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

مستی عشق به جز غمزهٔ چشمان تو نیست

زآنکه این نشئه به جز در خُم مستان تو نیست

تا که سیخ مژه را تافته بر آتش روی

نیست یک دل که بر این آتش بریان تو نیست

لعل شیرین تو ساید نمکم بر دل ریش

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

خضر را راه بسرچشمه حیوان تو نیست

اهرمن را خبر از مهر سلیمان تو نیست

تا کمان ابروی تو کرده بزه تیر کمان

سینه ای نیست که مجروح بپیکان تو نیست

تا خم زلف بگرد ذقنت حلقه زده

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

ای بشر چیست بغیر از تو که ان آن تو نیست

وان کدام آیت تکریم که در شان تو نیست

چه سرائیست که بر روی تو نگشوده درش

چه مقامیست که آن عرصه جولان تو نیست

از ثری تا بثریا و زمه تا ماهی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

ای بشر چیست بغیر از تو که ان آن تو نیست

وان کدام آیت تکریم که در شان تو نیست

چه سرائیست که بر روی تو نگشوده درش

چه مقامیست که آن عرصه جولان تو نیست

از ثری تا بثریا و زمه تا ماهی

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode