گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۱۹

 

اکمل دولت و دین ای شرف منصب تو

در کمال شرف و قدر ازان سوی کمال

زهره را از حسد مجلس لطفت هر شب

بوده از خون شفق جام افق مالامال

تن بدخواه تو دیدم شده غربال به تیر

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸ - در مدح شیخ زاهد برادر سلطان اویس

 

ماهی از برج شرف زاده خورشید کمال

زاده الله جمالاً به جهان داد جمال

گلبن (انبته الله نباتاً حسنا)

بر دمانید سپهر از چمن جاه و جلال

روز آدینه نه از ماه ربیع الاخر

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - حقه لعل

 

ای سرا پرده عصمت زده بر اوج کمال

صدر خورشید غلامان تو راصف نعال

پایه تخت تو بر فرق زحل زرین تاج

سایه چتر تو بر روی ظفر مشکین خال

تا شود حلقه به گوشان تو را حلقه بگوش

[...]

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » قصاید » شمارهٔ ۱

 

افتتاح سخن آن به که کنند اهل کمال

به ثنای ملک الملک خدای متعال

پادشاهی که به پیراهن جاهش نرسد

از ازل تا به ابد وصمت نقصان و زوال

بر در بار جلالش نبود جای نشست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۵

 

عشق حرفی ست که دال است بر آیات کمال

آنکه در قال فرو ماند نشد واقف حال

زاهد خشک به انکار محبان جان داد

گو بخور خاک چو محروم شد از آب زلال

ورق علم به گردان، قم زهد شکن

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۷

 

لاف رندی مزن ای زاهد پاکیزه خصال

درد آن حال نداری به همین درة بنال

تو و مسئوری و سجاده و طاعت همه عمر

ما و سی و نظربازی و رندی همه سال

ما نه آشفته نقشیم که در آب و گل است

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۲

 

عهد کردم که ازین پس ندهم دل به خیال

که مرا جان به لب آمد ز خیالات محال

ره خواب من دلداده خیالت بربست

تا تنم کرد خیال تو به مانند خیال

سر و جان و دل و دین در سر کارت کردم

[...]

جهان ملک خاتون
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۶۲

 

دوش در وقت سحر زلف تو آمد به خیال

رفت مرغ دل من در قفس سینه و بال

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۶۲

 

بر رخ ماه کلیچه چو عیان شد خط و خال

گرده سفره افلاک پذیرفت زوال

در نیاید به نظر طلعت حلوای برنج

فتد ار صحنک چنگالیم اندر چنگال

خوش بود صحن برنجی که شد آلوده به قند

[...]

صوفی محمد هروی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۵

 

هودج کیست بر این ناقه زرین خلخال

کش فتاده ست دو صد قافله جان در دنبال

هودج آن که اگر برفکند طرف نقاب

کوه و وادی شود از نور رخش مالامال

یاد روزی که پی محمل او می رفتم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۷

 

ای به وصف لب شیرین سخنت ناطقه لال

فهم سر دهنت پیش خرد امر محال

پیش ارباب کرم شرط ادب نیست طلب

حاجت ما همه دانند چه حاجت به سوال

گر خوشیم از تو به خوابی و خیالی چه عجب

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

مصطفایی به صفای دو رخ و لعل تو آل

ابرو و خال سیاه تو هلال است و بلال

صورت بینی سیمین تو انگشت نبی ست

که رخت گشته دو نیم است ازو ماه مثال

طرف رویت به خط سبز بود لوح کلیم

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - در مدح شیخ نجم الدین مسعود گوید

 

الله الله مگر اینواقعه خواب است و خیال

که مرا بخت رسانید به معراج وصال

یار خود آمد و احوال دلم دید که چیست

که پیامم نه صبا برد بسویشش نه شمال

گرنه خود خضر بسروقت اسیران آید

[...]

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵

 

همه صورت همه معنی همه حسنی و جمال

همه حشمت همه رفعت همگی جاه و جلال

همه لطفی و ملاحت همه احسان و کرم

همه اخلاق جمیل و همه اطوار کمال

همه قربت همه وحدت همگی کشف و شهود

[...]

اسیری لاهیجی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

ای تو سرو چمن حسن و گل باغ جمال

جلوه حسن و جمالت همه در حد کمال

با چنین حسن ترا ماه فلک چون گویم؟

آفتابی، بتو، یارب، نرسد هیچ زوال!

کاتبان قلم صنع، که مشکین رقمند

[...]

هلالی جغتایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۳۶

 

مرحبا ای قلم شمع شبستان خیال

نامی نامیه پیغمبر معراج خیال

دستگیر فقرای ادب آموز ملوک

مرجع اهل دل و ملجاء ارباب کمال

حسن معشوقه صورت ز تو عنبر گیوست

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲

 

نه چندان است مرا در غم هجران تو حال

که توان گفت و توان دید و توان کرد خیال

الم و درد و غم و محنت عشقت دارم

همه وقت و همه روز و همه ماه و همه سال

دور بر عکس مرادست ازان می طلبم

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

تا خط سبز تو پیدا شده بر عارض آل

عارضت ماه تمامیست میان دو هلال

بس که دارد مه من شدت الفت برقیب

بی رقیبش نتوانم که در آرم بخیال

به چه تعبیر تمنای وصال تو کنم

[...]

فضولی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - در ستایش میرمیران

 

بر کسانی که ببینند به روی تو هلال

عید باشد همه روز و همه ماه وهمه سال

میرمیران که بود طلعت فرخندهٔ او

صبح عیدی که شدآفاق از او فرخ فال

گر به اندازهٔ قدر تو و صدر تو زیند

[...]

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت اول

 

کرد پیری عمر او هشتاد سال

از حکیمی حال ضعف خود سئوال

شیخ بهایی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode