اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱
ترک من ترک من خستهدل زار گرفت
شد دگرگونه دگری یار گرفت
این که در کار بلای دل ما میکوشید
اثر قول حسودست که برکار گرفت
دل من آینهٔ صورت او بود و ز غم
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
عشق تو عالم دل جمله بیکبار گرفت
بختیار اوست برما که ترا یار گرفت
من اسیر خود واز عشق جهانی بیخود
من درین ظلمت وعالم همه انوار گرفت
وقت آنست که از روزن ما در تابد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۱۲
جوش سودا ز سرم عقل گرانبار گرفت
این چنین گل نتوان از سر دستار گرفت
چمن آرای مرا حاجت در بستن نیست
جوش گل راه تماشایی گلزار گرفت
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
ظلمت خط تو پیرامن رخسار گرفت
یا رب از آه که این آینه زنگار گرفت
می بیاور که خبر می دهد از فصل بهار
لطف آن سبزه که پیرامن گلزار گرفت
ترک یغما سپهش از نگهی هوشم برد
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
خجلت مشتری آن مه ره بازار گرفت
مهر و مه را به یکی جلوه خریدار گرفت
نقد کی نسیه کجا مفت نه چون گفت به چند
دل و دین همه بی درهم و دینار گرفت
بیش و کم جان به تن بنده و آزاد فزود
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵
یار در طرف چمن پرده ز رخسارگرفت
عرق شرم ز روی گل وگلنار گرفت
گاه از نازش قد صولت شمشاد شکست
گاه ازتابش خد رونق گلزار گرفت
خواب از دیده ی دیوانه و عاقل برداشت
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » مسدسات » شمارهٔ ۲ - مسدس ترجیع بند
از رخت آیینه تا لذت دیدار گرفت
وز نگاه دگران جانب خود عار گرفت
خاک ره از قدمت رتبه گلزار گرفت
از تو گلهای چمن زینت دستار گرفت
طغرل احراری » دیوان اشعار » مسدسات » شمارهٔ ۲ - مسدس ترجیع بند
من چه گفتم که دل نازکت آزار گرفت
خاطرت از من بیچاره به یکبار گرفت؟!
من چه گفتم که دل نازکت آزار گرفت
خاطرت از من بیچاره به یکبار گرفت؟!
من چه گفتم که دل نازکت آزار گرفت
[...]