گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - این قصیدهٔ را حرز الحجاز خوانند در کعبهٔ علیا انشاء کرده و بر بالین مقدس پیغمبر اکرم صلوات الله علیه در یثرب به پایان آورده

 

شب روان چو رخ صبح آینه سیما بینند

کعبه را چهره در آن آینه پیدا بینند

گرچه زان آینه خاتون عرب را نگرند

در پس آینه رویم زن رعنا بینند

اختران عود شب آرند و بر آتش فکنند

[...]

خاقانی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مدح بهاء الدین زکریای ملتانی

 

روشنان آینهٔ دل چو مصفا بینند

روی دلدار در آن آینه پیدا بینند

از پس آینه دزدیده به رویش نگرند

جان فشانند بر او کان رخ زیبا بینند

چون بدیدند جمالش دل خود را پس از آن

[...]

عراقی
 
 
sunny dark_mode